جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

معاد و فلسفه آفرینش‏ (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

بسیارى سؤال مى‏کنند خداوند ما را براى چه آفریده؟

و گاه از این فراتر مى‏روند مى‏گویند: اصلًا فلسفه آفرینش این جهان بزرگ چیست؟

باغبان درخت را براى میوه مى‏کارد، و زمین را براى محصولى شخم کرده و بذرافشانى مى‏کند، باغبان آفرینش براى چه منظور ما را آفریده است؟

آیا خدا کمبود داشت که با آفرینش ما جبران مى‏شد؟ در این صورت باید نیازمند باشد، نیاز داشتن با مقام پروردگار و بى نهایت بودن وجود او سازگار نیست.

در پاسخ این سؤال سخن بسیار است ولى در چند جمله مى‏توان پاسخ روشنى را خلاصه کرد و آن این‏که:

اشتباه بزرگ این است که ما صفات خدا را با خودمان مقایسه کنیم، ما چون موجود محدودى هستیم هر کارى را براى رفع کمبود مى‏کنیم، درس مى‏خوانیم کمبود علم ما برطرف شود.

کار مى‏کنیم کمبود مالى نداشته باشیم.

به سراغ بهداشت و درمان مى‏رویم سلامت ما تأمین شود.

امّا در مورد خداوند که وجودى است بى‏نهایت از هر نظر، اگر کارى انجام دهد باید هدف او را در بیرون وجود او جست‏وجو کنیم، او خلق نمى‏کند تا سودى کند، بلکه هدف او این است تا بر بندگان جُودى کند.

او آفتابى است پرفروغ و بى‏انتها، بى آن‏که نیازى داشته باشد نورافشانى مى‏کند تا همگان از نور وجود او بهره‏مند شوند، این اقتضاى ذات بى‏انتها و پرفیض اوست که دست موجودات را گرفته و در مسیر تکامل به پیش مى‏برد.

آفرینش ما از عدم خود یک گام برجسته تکاملى بود، فرستادن پیامبران و نزول کتب آسمانى و تعیین قوانین و برنامه‏ها، هر یک پایه‏اى براى این تکامل ما محسوب مى‏شود.

این جهان دانشگاه بزرگى است و ما دانشجویان این دانشگاه. (1)

این جهان مزرعه آماده‏اى است و ما کشاورزان این مزرعه. (1)

و این جهان تجارتخانه پرسودى است و ما تاجران این بازار. (1)

ما چگونه مى‏توانیم براى آفرینش بشر هدفى قائل نشویم؟ در حالى که وقتى درست به اطراف خود نگاه مى‏کنیم و ذره ذره موجودات را مى‏نگریم هر کدام داراى هدفى است.

در کارگاه عجیب بدن ما هیچ دستگاهى بى‏هدف نیست حتّى مژه‏هاى چشمان ما و گودى کف پاى ما!

چگونه ممکن است ساختمان وجود ما هر ذره‏اش هدفى داشته باشد، امّا مجموع وجود ما بى‏هدف باشد؟

از وجود خودمان بیرون مى‏آییم، و به جهان بزرگ مى‏نگریم، هر دستگاهى را جداگانه داراى هدف مى‏بینیم، هدف از تابش آفتاب، هدف از بارش باران، هدف از ترکیب مخصوص هوا، ولى آیا ممکن است مجموع این جهان بى‏هدف باشد؟!

حقیقت این است که در دل این عالم پهناور گوئى تابلوى بزرگى براى نشان دادن هدف نهایى نصب شده که گاه بر اثر عظمتش نمى‏توانیم آن را در لحظات نخستین ببینیم، و روى آن نوشته شده است «تربیت و تکامل».

اکنون که به هدف آفرینش خود اجمالًا آشنا شدیم سخن در این جاست که آیا زندگى چند روزه دنیا با تمام مشکلات و گرفتارى‏ها و ناکامى‏هایش مى‏تواند هدف آفرینش ما باشد؟

فرض کنید من شصت سال در این دنیا زندگى کنم، همه روز از صبح تا شام براى به دست آوردن روزى تلاش نمایم، و شب خسته و وامانده به منزل باز گردم، و نتیجه‏اش این باشد که در طول‏

عمرم چندین تُن غذا و آب مصرف کنم، و با زحمت و دردسر، خانه‏اى فراهم سازم، و بعد بگذارم و از این جهان بروم آیا این هدف ارزش آن را دارد که مرا به این زندگى پر درد و رنج بخواند؟

راستى اگر مهندسى، ساختمان عظیمى را در وسط بیابانى بر پا کند و سالیان دراز در تکمیل و تنظیم آن بکوشد و تمام وسائل را در آن فراهم سازد و هنگامى که از او سؤال کنند منظورت چیست؟ بگوید: هدفم این است که در تمام عمر این ساختمان، رهگذرى از این راه بگذرد و یک ساعت در آن بیاساید! آیا همه تعجّب نخواهیم کرد و نخواهیم گفت: یک ساعت آسودن یک راهگذر، این همه تشکیلات و مقدّمات و ذى‏المقدّمات نمى‏خواهد.

به همین دلیل آنها که عقیده به رستاخیز و زندگى پس از مرگ ندارند زندگى این جهان را پوچ مى‏دانند، و این سخن در کلمات مادّى‏ها زیاد به چشم مى‏خورد که زندگى این جهان بى هدف است، حتّى گاه افرادى از آنها دست به انتحار مى‏زنند چرا که از این زندگى مادى تکرارى و بى‏هدف خسته شده‏اند.

چیزى که به زندگى هدف مى‏دهد و آن را معقول و حکیمانه مى‏کند این است که مقدّمه جهان دیگرى باشد، و تحمّل مشکلات این زندگى و چیدن این همه مقدّمات براى آن، به خاطر استفاده در مسیر یک زندگى جاودان باشد.

در این جا مثال جالبى سابقاً داشتیم و آن این‏که اگر جنینى که در شکم مادر است عقل و هوش کافى مى‏داشت و به او مى‏گفتند:

بعد از این زندگى که تو در این جا دارى خبرى نیست، حتماً او به زندگیش اعتراض مى‏کرد، و مى‏گفت: «این چه معنى دارد من در این محیط زندانى باشم؟ خون بخورم و دست و پا بسته در گوشه‏اى بیفتم و بعد هیچ؟ آفریدگار چه هدفى از این آفرینش داشت؟!» امّا اگر به او اطمینان دهند که این چند ماه یک مرحله زودگذر و دوران آمادگى براى یک زندگى نسبتاً طولانى در دنیاست، جهانى که نسبت به محیط جنین وسیع و پرنور و پرشکوه است، و نسبت به آن مواهب گوناگون دارد، در این موقع او قانع مى‏شد که دوران جنینى مفهوم و هدف قابل ملاحظه‏اى دارد و به همین دلیل قابل تحمّل است.

قرآن مجید مى‏گوید: «ولقد علمتم النشأة الاولى فلولا تذکرون»؛ (2)

«شما زندگى این جهان را دانستید، چگونه متذکّر نمى‏شوید (که بعد از آن جهان دیگرى وجود دارد).

خلاصه این‏که: این جهان با تمام وجودش فریاد مى‏زند که بعد از آن جهان دیگرى است وگرنه لغو و بیهوده و بى‏معنى بود.

این سخن را از زبان قرآن مجید بشنوید مى‏فرماید: «افحسبتم انما خلقناکم عبثا و انکم الینا لا ترجعون»؛ (3)

«آیا شما گمان کردید که شما را بیهوده آفریدیم و شما به سوى ما باز نمى‏گردید؟»

اشاره به این‏که اگر «معاد» که در قرآن از آن تعبیر به بازگشت به سوى خدا شده در کار نبود آفرینش انسان با بیهودگى مساوى بود.

نتیجه این‏که فلسفه آفرینش مى‏گوید: بعد از این جهان باید جهان دیگرى وجود داشته باشد.

فکر کنید و پاسخ دهید

1- چرا نمى‏توان صفات خدا را با صفات خلق مقایسه کرد؟

2- هدف از آفرینش ما چه بوده است؟

3- آیا زندگى این جهان مى‏تواند هدف آفرینش این انسان باشد؟

4- مقایسه زندگى دوران جنینى با زندگى این جهان چه چیزها به ما مى‏آموزد؟

5- قرآن چگونه از آفرینش این جهان بر وجود آخرت استدلال مى‏کند؟


1) مضمون کلمات قصار على علیه السلام در نهج‏البلاغه و حدیث معروف الدنیا مزرعة الاخرة.

2) سوره واقعه، آیه 62.

3) سوره مؤمنون، آیه 195.