جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

معاد در تجلیگاه فطرت‏ (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

معمولًا مى‏گویند خداشناسى در فطرت و سرشت آدمى است، و اگر به کاوش ضمیر آگاه و ناآگاه انسان بپردازیم به ایمان و علاقه او به یک مبدأ ماوراءِ طبیعى که از روى علم و برنامه و هدف این جهان را آفریده است، دست مى‏یابیم.

ولى این منحصر به مسئله «توحید و خداشناسى» نیست، تمام اصول و فروع اساسى دین باید در درون فطرت باشد، در غیر این صورت هماهنگى لازم میان دستگاه «تشریع» و «تکوین» حاصل نخواهد شد. (دقّت کنید)

ما اگر سرى به قلبمان بزنیم و اعماق روح و جانمان را کاوش کنیم، این زمزمه را به گوش جان مى‏شنویم که زندگى با مرگ پایان نمى‏گیرد، بلکه مرگ دریچه‏اى است به عالم بقاء!

براى پى بردن به این حقیقت باید به نکات زیر توجّه کرد:

1- عشق به بقاء

اگر راستى انسان براى فنا و نیستى آفریده شده، باید عاشق فنا باشد، و از مرگ در پایان عمر لذّت ببرد، مى‏بینیم قیافه مرگ (به معنى نیستى) براى انسان در هیچ زمانى نه تنها خوش آیند نیست، بلکه با تمام وجودش از آن مى‏گریزد.

دویدن دنبال عمر طولانى، پیدا کردن اکسیر جوانى، جست‏وجوى آب حیات، هر کدام نشانه‏اى از این واقعیّت است.

این عشق و علاقه به بقا نشان مى‏دهد که ما براى بقا آفریده شده‏ایم، و اگر ما براى فنا آفریده شده بودیم این عشق و علاقه معنى نداشت.

تمام عشق‏هاى بنیادى که در درون ماست وجود ما را تکمیل مى‏کند، عشق به بقا نیز تکمیل کننده وجود ماست.

فراموش نکنید ما بحث «معاد» را بعد از قبول وجود خداوند حکیم و دانا دنبال مى‏کنیم، ما معتقدیم هر چه او در وجود ما آفریده است روى حساب است، و روى این جهت عشق و علاقه انسان به بقا نیز باید حسابى داشته باشد و آن چیز جز وجود جهانى بعد از این جهان نمى‏تواند باشد.)

2- رستاخیز در میان اقوام گذشته‏

تاریخ بشر همان گونه که گواهى مى‏دهد مذهب به طور کلّى‏

در میان اقوام گذشته از قدیم‏ترین ایّام وجود داشته، گواه بر اعتقاد راسخ انسان از قدیمى‏ترین ایّام به «زندگى بعد از مرگ» نیز مى‏باشد.

آثارى که از انسان‏هاى قدیم حتّى انسان‏هاى قبل از تاریخ باقى مانده مخصوصاً طرز ساختن قبور اموات، و چگونگى دفن مردگان، همگى گواه بر این حقیقت است که آنها به زندگى بعد از مرگ ایمان داشته‏اند.

این عقیده ریشه‏دار را که همیشه در میان بشر بوده نمى‏توان ساده پنداشت، و یا صرفاً یک عادت یا نتیجه یک تلقین دانست.

همیشه هنگامى که اعتقادى را به صورت ریشه‏دار و در طول تاریخ در جوامع انسانى مى‏یابیم باید آن را نشانه فطرى بودنش بدانیم، زیرا تنها فطرت و سرشت است که مى‏تواند در برابر گذشت زمان و تحولات اجتماعى و فکرى مقاومت کند، و همچنان پابرجا بماند، و گرنه عادات و رسوم و تلقین‏ها با گذشت زمان به دست فراموشى سپرده مى‏شوند.

پوشیدن فلان نوع لباس یک عادت است یا جزءِ رسوم و آداب، لذا با تغییر محیط یا گذشت زمان دگرگون مى‏شود.

امّا عشق مادر به فرزند یک غریزه است یک سرشت و نهاد است، لذا نه دگرگونى محیطها از شعله آن مى‏کاهد، نه گذشت زمان گرد و غبار نسیان بر آن مى‏پاشد، و هر گونه کشش درونى به این صورت درآید دلیل بر آن است که در فطرت و نهاد انسان قرار دارد.

هنگامى که دانشمندان مى‏گویند: «تحقیقات دقیقى نشان مى‏دهد که طوائف نخستین بشر داراى نوعى مذهب بوده‏اند … زیرا

مرده‏هاى خود را به وضع مخصوصى به خاک مى‏سپرده‏اند، و ابزار کارشان را کنارشان مى‏نهادند، و بدین طریق عقیده خود را به وجود دنیاى دیگر به ثبوت مى‏رساندند» (1) ما به خوبى پى مى‏بریم که این اقوام زندگى بعد از مرگ را پذیرفته بودند، هر چند راه آن را به خطا مى‏رفتند و چنین مى‏پنداشتند که آن زندگى درست شبیه همین زندگى است و همان ابزار و ادوات را لازم دارد.

3- وجود محکمه درونى به نام وجدان گواه دیگرى است بر فطرى بودن معاد.

و چنان که سابقاً نیز گفتیم همه ما به خوبى احساس مى‏کنیم که دادگاهى در درون جان ما به اعمال ما رسیدگى مى‏کند، در برابر نیکى‏ها پاداش مى‏دهد، آنچنان احساس آرامش درونى مى‏کنیم و روح ما لبریز از شادى و نشاط مى‏شود که لذّت آن را با هیچ بیان و قلمى نمى‏توان توصیف کرد. و در برابر کارهاى زشت و مخصوصاً گناهان بزرگ آنچنان مجازات مى‏کند که زندگى را در کام انسان تلخ مى‏نماید.

بسیار دیده شده است که افرادى پس از ارتکاب یک جنایت بزرگ مانند قتل و فرار کردن از چنگال عدالت، داوطلبانه آمده‏اند و خود را به دادگاه معرّفى کرده و تسلیم چوبه دار نموده‏اند، و دلیل آن را رهایى از شکنجه وجدان ذکر کرده‏اند.

انسان با مشاهده این دادگاه درونى از خود سؤال مى‏کند

چگونه ممکن است من که موجود کوچکى هستم داراى چنین محکمه‏اى باشم امّا عالم بزرگ و جهان آفرینش دادگاهى که متناسب آن است نداشته باشد؟

و به این ترتیب از سه راه، فطرى بودن اعتقاد به معاد و زندگى پس از مرگ را مى‏توان اثبات کرد:

از طریق عشق به بقا:

از طریق وجود این ایمان در طول تاریخ بشر.

و از طریق وجود نمونه کوچک آن در درون جان انسان.

فکر کنید و پاسخ دهید

1- چگونه مى‏توان امور فطرى را از غیر فطرى بازشناخت؟

2- به چه دلیل انسان عشق به بقاء دارد، و این عشق به بقاء چگونه مى‏تواند دلیل بر قطرى بودن معاد باشد؟

3- آیا اقوام پیشین نیز به معاد ایمان داشته‏اند؟

4- چگونه محکمه وجدان ما را تشویق یا مجازات مى‏کند؟ به چه دلیل؟ نمونه‏هایى از آن را شرح دهید؟

5- چه رابطه‏اى میان محکمه وجدان و دادگاه بزرگ قیامت وجود دارد؟


1) جامعه‏شناسى «کنیگ»، ص 192.