جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

امامت در سنت پیامبر صلى الله علیه و آله‏ (2)

زمان مطالعه: 6 دقیقه

به هنگام مطالعه کتب احادیث اسلامى مخصوصاً منابع برادران اهل سنت انسان به انبوهى از احادیث پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله برخورد مى‏کند که به روشنى مقام امامت و خلافت على علیه السلام را اثبات مى‏کند.

انسان غرق تعجّب مى‏شود که با این همه احادیث در این مسئله دیگر جاى تردید باقى نمى‏ماند، تا چه رسد به این‏که گروهى بخواهند راهى غیر از راه اهل بیت را برگزینند.

این احادیث که بعضى صدها سند دارد (مانند حدیث غدیر) و بعضى ده‏ها سند، و در ده‏ها کتاب معروف اسلامى نقل شده، آنچنان روشن است که اگر گفت‏وگوهاى این و آن را نادیده بگیریم و تقالید را کنار بگذاریم مسئله چنان براى ما روشن خواهد بود که‏

نیازى به دلیل دیگر نمى‏بینیم.

به عنوان نمونه چند حدیث معروف از انبوه این احادیث را در این جا یادآور مى‏شویم، و براى آنها که مایلند مطالعات بیشترى در این زمینه داشته باشند منابعى را معرفى مى‏کنیم تا به آن مراجعه نمایند. (1)

1- حدیث غدیر

بسیارى از مورّخان اسلامى نوشته‏اند که پیغمبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله در آخرین سال عمرش مراسم حج را بجا آورد، و پس از انجام آن با انبوه عظیمى از یاران قدیم و جدید و مسلمانان شیفته‏اى که از تمام نقاط حجاز براى انجام این مراسم به او پیوسته بودند به هنگام بازگشت از مکّه به سرزمین «جحفه» در میان مکّه و مدینه، و سپس به بیابان خشک و سوزان «غدیر خم» که در حقیقت چهارراهى بود که مردم حجاز را از هم جدا مى‏کرد، رسیدند.

پیش از آن‏که مسلمانانى که به نقاط مختلف حجاز مى‏رفتند از هم جدا شوند پیامبر دستور توقف به همراهان داد، آنها که در پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت شدند، و عقب‏افتادگان نیز به قافله رسیدند، هوا بسیار داغ و سوزان بود، و سایبانى در صحرا به چشم نمى‏خورد، مسلمانان نماز ظهر را با

پیامبر صلى الله علیه و آله ادا کردند، هنگامى که تصمیم داشتند به خیمه‏هاى خود پناه برند، پیامبر به آنها اطّلاع داد، همه باید براى شنیدن یک پیام تازه و مهم الهى که در ضمن خطبه مفصلى بیان مى‏شد آماده شوند.

منبرى از جهاز شتران ترتیب داده شد و پیامبر صلى الله علیه و آله بر فراز آن قرار گرفت، و بعد از حمد و ثناى الهى مردم را مخاطب ساخته چنین فرمود:

من به زودى دعوت خدا را اجابت کرده از میان شما مى‏روم، من مسئولم، شما هم مسئولید شما درباره من چگونه شهادت مى‏دهید؟

مردم صدا بلند کردند و گفتند: «نشهد انک قد بلغت و نصحت و جهدت فجزاک اللَّه خیراً؛ «ما گواهى مى‏دهیم تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردى، و شرط خیرخواهى را انجام دادى، و نهایت تلاش را در راه هدایت ما نمودى، خدا تو را جزاى خیر دهد».

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «آیا شما گواهى به یگانگى خدا و رسالت من و حقانیّت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان در آن روز مى‏دهید؟

همه گفتند: آرى گواهى مى‏دهیم، فرمود: خداوندا گواه باش …».

بار دیگر فرمود: «اى مردم! آیا صداى مرا مى‏شنوید؟ گفتند: آرى، و به دنبال آن سکوت سراسر بیابان را فرا گرفت، و جز صداى زمزمه باد چیزى شنیده نمى‏شد، پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: اکنون بگویید با این دو چیز گرانمایه و گرانقدر که در میان شما به یادگار مى‏گذارم چه خواهید کرد؟

کسى از میان جمعیّت صدا زد کدام دو چیز گرانمایه یا رسول‏اللَّه؟

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اول «ثقل اکبر»، «کتابِ خدا قرآن» است، دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید، دومین یادگار گران‏قدر من خاندان منند، و خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که این دو هرگز از من جدا نشوند تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشى نگیرید که هلاک مى‏شوید و عقب نیفتید که باز هلاک خواهید شد!».

ناگهان پیامبر صلى الله علیه و آله به اطراف خود نگاه کرد، کسى را جست‏وجو مى‏نمود، و همین که چشمش به على علیه السلام افتاد، خم شد و دست او را گرفت و بلند کرد آنچنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان شد و همه مردم او را دیدند و شناختند.

در این‏جا صداى پیامبر رساتر و بلندتر شد و فرمود: «ایها الناس! من اولى الناس بالمؤمنین من انفسهم؟؛ چه کسى از همه مردم نسبت به مؤمنین از خود آنها سزاوارتر است؟»

گفتند: خدا و پیامبر داناترند.

پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «خدا مولا و رهبر من است، و من مولا و رهبر مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم»، سپس افزود: «فمن کنت مولاه فعلى مولاه؛ هر کس من مولا و رهبر او هستم على مولا و رهبر اوست».

این سخن را سه بار تکرار کرد، و به گفته بعضى از راویان حدیث چهار بار، سپس سر به آسمان بلند کرد و گفت: «اللهم وال من‏

والاه، و عاد من عاداه، و احب من احبه، و ابغض من ابغضه، و انصر من نصره، و اخذل من خذله، و ادر الحق معه حیث دار!؛

خداوندا دوستان او را دوست دار، و دشمنانش را دشمن دار، محبوب دار آن کس که او را محبوب دارد، و مبغوض دار آن کس که کینه او به دل گیرد، یارانش را یارى کن، و ترک کنندگان یاریش را محروم ساز، حق را همراه او بدار، و او را همراه حق».

سپس فرمود: «همه حاضران به غائبان این خبر را برسانند».

هنوز صفوف جمعیّت از هم متفرّق نشده بود که جبرئیل، امینِ وحى خدا را نازل گشت و این آیه را بر پیامبر فروخواند «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى …»؛

«امروز آیین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم»!

در این هنگام پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، على اکمال الدین و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولایة لعلى من بعدى؛ خدا را تکبیر مى‏گویم، خدا را تکبیر مى‏گویم، بر این‏که آیین خود را کامل و نعمت خویش را بر ما تمام کرد، و رضایت خود را به رسالت من، و ولایت على پس از من، اعلام داشت».

در این هنگام شور و غوغایى در میان مردم افتاد، و همگان على علیه السلام را به این مقام تبریک گفتند از جمله ابوبکر و عمر این جمله را در حضور جمعیّت به على علیه السلام گفتند: «بخ بخ لک یابن ابیطالب اصبحت و امسیت مولاى و مولا کل مؤمن و مؤمنة؛ آفرین بر تو، آفرین بر تو، اى فرزند ابوطالب تو مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با

ایمان شدى …»!

حدیث فوق را با عبارات مختلف گاهى مفصّل و گاهى بسیار فشرده و کوتاه، گروه عظیمى از علماء و دانشمندان اسلام در کتب خود آورده‏اند، و این حدیث از احادیث متواترى است که احدى نمى‏تواند در صدور آن از پیامبر صلى الله علیه و آله تردید داشته باشد، تا آن‏جا که نویسنده محقّق «علّامه امینى» در کتاب معروف الغدیر این حدیث را از صد و ده نفر از صحابه و یاران پیامبر صلى الله علیه و آله و از سیصد و شصت دانشمند و کتاب معروف اسلامى، نقل کرده است، و در غالب کتب تفسیر و تاریخ و حدیث برادران اهل سنّت آمده است، حتّى گروه عظیمى از علماى اسلام کتاب مستقل درباره خصوص این حدیث نگاشته‏اند، از جمله مرحوم علّامه امینى که خود کتاب مستقل بسیار پرمایه و کم‏نظیرى در این باره نوشته، نام بیست و شش تن از علماى اسلام را که درباره حدیث غدیر «کتاب جداگانه» نوشته‏اند نام برده است.

جمعى از کسانى که سند حدیث را غیر قابل انکار دیده‏اند سعى داشته‏اند در دلالت آن در مسئله امامت و خلافت تردید کنند، و مولا را در اینجا تنها به معنى «دوست» تفسیر کنند، در حالى که دقّت در مضمون حدیث، و شرایط زمانى و مکانى آن و قرائن دیگر به خوبى گواهى مى‏دهد که هدف از آن چیزى جز مسئله امامت و ولایت به معنى رهبرى همه‏جانبه خلق نبوده است:

الف- آیه تبلیغ که در بحث گذشته آوردیم و قبل از این ماجرا نازل شده، با آن لحن تند و داغ و قرائنى که در آن بود به خوبى گواهى مى‏دهد که سخن از دوستى و صداقت معمولى نبوده، چرا که این امر جاى نگرانى نبود و این همه اهمیّت و تأکید لازم نداشت، همچنین آیه «اکمال دین» که بعد از آن نازل شده گواه بر این است که مسئله فوق‏العاده مهمّى همچون مسئله رهبرى و جانشینى پیامبر صلى الله علیه و آله مطرح بوده است.

ب- طرز پیاده شدن حدیث با آن همه مقدّمات در آن بیابان سوزان با آن خطبه مفصّل و با اقرار گرفتن از مردم و در آن شرایط حسّاس زمانى و مکانى همه دلیل بر مدّعاى ماست.

ج- تبریک‏هایى که از ناحیه گروه‏ها و اشخاص مختلف به على علیه السلام گفته شد و نیز اشعارى که شعرا در همان روز و بعد از آن سرودند، همه بیانگر این واقعیت است که سخن از نصب على علیه السلام به مقام والاى امامت و ولایت بوده و نه چیز دیگر.

فکر کنید و پاسخ دهید

1- داستان غدیر را شرح دهید.

2- حدیث غدیر با چند سند از پیامبر صلى الله علیه و آله و در چند کتاب معروف اسلامى نقل شده؟

3- چرا «مولا» در حدیث غدیر به معنى رهبر و امام است نه به معنى دوست؟

4- پیامبر صلى الله علیه و آله چه دعایى بعد از ماجراى غدیر در حق على علیه السلام فرمود؟

5- «غدیر» و «جحفه» کجاست؟


1) براى توضیح بیشتر به ترجمه کتاب‏هاى: المراجعات و ترجمه الغدیر، و «نوید امن و امان» مراجعه فرمایید.