جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نیاز ما به وجود رهبران الهى‏ (2)

زمان مطالعه: 5 دقیقه

محدودیّت دانش ما

ممکن است بعضى چنین بیندیشند که آیا اصولًا مبعوث شدن پیامبران از سوى خدا براى راهنمایى انسان‏ها ضرورت دارد؟

مگر عقل و خردِ ما براى درک واقعیّت‏ها کافى نیست؟ مگر پیشرفت علم و دانش بشر کمک به کشف رازها و روشن شدن همه حقایق نمى‏کند؟

وآنگهى آنچه را پیامبران ممکن است براى ما بیاورند از دو حال خارج نیست: یا عقل ما بخوبى آن را درک مى‏کند، و یا نه.

در صورت اوّل، نیازى به زحمت پیامبران نداریم، و در صورت دوم ما نمى‏توانیم زیر بار مطالبى که بر خلاف عقل و خردمان‏

است برویم!

از سوى دیگر: آیا این هیچ صحیح است که انسان خود را دربست در اختیار دیگرى بگذارد، و سخنان او را بدون چون و چرا بپذیرد؟

مگر پیامبران انسان‏هایى همچون خود ما نیستند؟ چگونه ما خود را در اختیار انسان‏هایى همچون خود ما بگذاریم؟

پاسخ‏ها:

امّا با توجّه به چند نکته، پاسخ همه این سؤالات روشن مى‏شود و موقعیّت پیامبران در نظام زندگى انسان‏ها معلوم مى‏گردد.

1- ما باید بدانیم که علم و دانش ما محدود است، و با تمام پیشرفت‏هایى که در تمام علوم و دانش‏ها نصیب بشر شده هنوز آنچه را که ما مى‏دانیم در برابر آنچه نمى‏دانیم همچون قطره‏اى در برابر دریا، و کاهى در برابر کوه است، و یا به گفته بعضى از دانشمندان بزرگ تمام علومى را که ما امروز در اختیار داریم الفبائى براى کتاب بزرگ عالم هستى محسوب مى‏شود.

به تعبیر دیگر: قلمرو قضاوت و درک عقل ما منطقه کوچکى است که شعاع علم و دانش آن را روشن ساخته و ما از بیرون آن به کلى بى‏خبریم.

پیامبران مى‏آیند و این منطقه وسیع را تا آنجا که ما نیاز داریم روشن مى‏سازند. در حقیقت عقل ما همچون نورافکن قوى و نیرومندى است، امّا پیامبران و وحى آسمانى همچون یک خورشید

عالمتاب، آیا کسى مى‏تواند بگوید من با داشتن یک نورافکن قوى چه احتیاجى به خورشید دارم؟!

باز به تعبیر روشن‏تر: مسائل زندگى را مى‏توان به سه گروه تقسیم کرد: «معقول»، «نامعقول» و «مجهول».

پیامبران هرگز سخن نامعقول یعنى چیزى بر ضد عقل و خرد نمى‏گویند، و اگر بگویند پیامبر نیستند، بلکه آنها در فهم و درک مجهولات به ما کمک مى‏کنند و این بسیار براى ما مهم است.

بنابراین آنها که در گذشته مى‏گفتند با وجود عقل و خردِ آدمى، نیازى به پیامبران نیست (مانند برهمائى‏ها، همان گروهى که در هندوستان و بعضى نقاط دیگر زندگى مى‏کنند.) و یا آنها که امروز مى‏گویند با این همه پیروزى‏هاى علمى بشر احتیاجى به پیامبران و تعلیمات آنها نداریم، نه قلمرو علم و دانش بشر را شناخته‏اند و نه رسالت پیامبران را.

این درست به آن مى‏ماند که کودکى که درس الفبا را در کلاس اول خوانده بگوید من دیگر همه چیز را مى‏دانم و نیاز به معلم و استاد ندارم، آیا این سخن بى‏پایه نیست.

تازه پیامبران فقط معلم نیستند، مسئله رهبرى آنها داستان جداگانه‏اى دارد که بعداً مشروحاً از آن سخن خواهیم گفت.

2- هیچ کس نمى‏گوید انسان خود را دربست در اختیار فردى همچون خودش بگذارد، سخن اینجاست که پیامبران- چنان که بعداً ثابت خواهیم کرد با وحى آسمانى، یعنى با علم بى‏پایان خدا، ارتباط دارند، و ما باید از طریق دلائل قطعى ارتباطشان را با خدا

بشناسیم، تنها در این صورت است که سخنان این رهبران آسمانى را پذیرا مى‏شویم و تعلیمات حساب‏شده آنها را با جان و دل مى‏پذیریم.

آیا اگر من به نسخه طبیب ماهر و دلسوزى عمل کنم کار خلافى انجام داده‏ام؟!

پیامبران طبیبان بزرگ روحانى هستند.

آیا اگر من درس معلّم و استاد را که با عقل و فکرم هماهنگ است بپذیرم کار نادرستى کرده‏ایم؟! پیامبران معلّم بزرگ بشرند.

بهتر این است که ما دلائل لزوم بعثت پیامبران را از سوى خدا باز هم دقیق‏تر بررسى کنیم.

ما به سه دلیل زنده، نیاز به راهنمایى پیامبران داریم:

1- نیاز از نظر تعلیم‏

اگر ما بر یک مرکب خیالى و افسانه‏اى که از امواج نور ساخته شده باشد سوار شویم، و در هر ثانیه سیصد هزار کیلومتر (50 هزار فرسخ) در این فضاى بیکران سیر کنیم، بى‏شک هزاران عمر نوح مى‏خواهد تا بتوانیم تنها گوشه‏اى از این جهان پهناور و گسترده را تماشا کنیم.

این عالم با این وسعت سرسام‏آورش مسلماً بیهوده آفریده نشده و به طورى که در درس‏هاى خداشناسى آموختیم آفرینش این جهان سود و فایده‏اى به حال خدا ندارد، چرا که او وجودى است از

هر نظر کامل و بى‏نیاز و بى‏نهایت، او کمبودى ندارد که بخواهد از طریق آفرینش جهان و بشر آن را برطرف سازد.

بنابراین نتیجه مى‏گیریم که هدفش این بوده که بر دیگران جود و بخشش کند و سایر موجودات را به تکامل برساند، همچون آفتاب که بر ما زمینیان مى‏تابد بى‏آن‏که احتیاج به ما داشته باشد، این تابش آفتاب تنها به سود ماست وگرنه ما چه کارى براى خورشید مى‏توانیم انجام دهیم.

از سوى دیگر آیا معلومات ما به تنهایى براى پیمودن راه تکامل و رسیدن به مرحله یک انسان کامل از هر نظر کافى است.

ما چه مقدار از اسرار جهان را مى‏دانیم؟ اصلًا حقیقت حیات چیست؟

این جهان از کى به وجود آمده؟ هیچ کس پاسخ دقیق اینها را نمى‏داند.

تا کى باقى خواهد ماند؟ باز کسى نمى‏تواند به آن پاسخ بگوید.

از نظر زندگى اجتماعى و اقتصادى هر یک از دانشمندان بشر نظریه‏اى دارند.

مثلًا گروهى «سرمایه‏دارى» را توصیه مى‏کنند، و گروه دیگرى «سوسیالیسم و کمونیسم» را و گروه سومى نه این را مى‏پسندند و نه آن را و هر دو را زیانبار مى‏شمرند.

در مسائل دیگر زندگى نیز این گونه اختلاف نظرها میان دانشمندان فراوان است.

انسان حیران مى‏شود که در این میان کدام را بپذیرد؟!

در این جا، از روى انصاف باید اعتراف کرد که براى رسیدن به هدف اصلى آفرینش یعنى «نمو و تکامل و پرورش انسان در تمام زمینه‏ها» احتیاج به یک سلسله تعلیمات صحیح و خالى از اشتباه و متّکى به واقعیّات زندگى است، تعلیماتى که بتواند در این راه طولانى براى رسیدن به مقصد اصلى به او کمک کند.

و این تنها از طریق علم خدا یعنى وحى آسمانى به وسیله پیامبران حاصل مى‏شود و به همین دلیل خداوندى که ما را براى پیمودن این راه آفریده باید چنین علم و دانشى در اختیار ما بگذارد.

2- نیاز به رهبرى در زمینه‏هاى اجتماعى و اخلاقى‏

مى‏دانیم در وجود ما علاوه بر «عقل و خرد» انگیزه‏هاى نیرومند دیگرى به نام «غرائز و امیال» وجود دارد: غریزه خوددوستى، غریزه خشم و غضب، غریزه شهوت و غرایز و امیال فراوان دیگر.

بدون شک اگر ما غرائز خود را مهار نکنیم و بر ما چیره شوند حتى عقل و خرد ما نیز زندانى مى‏شود، و انسان همچون جبّاران و ستمگران تاریخ مبدّل به گرگ درنده‏اى مى‏شود که از گرگان بیابان به مراتب خطرناک‏تر است.

ما براى تربیت اخلاقى نیاز به مربى داریم، نیاز به «الگو» و «اسوه» داریم که طبق اصل «محاکات» از گفتار و رفتار او سرمشق بگیریم.

انسانى کامل و تربیت‏یافته از هر نظر لازم است که در این راه پرفراز و نشیب دست ما را بگیرد و از طغیان غرایز ما جلوگیرى کند، اصول فضائل اخلاق را با عمل و سخنش در دل و جان ما بنشاند، شجاعت و شهامت و انسان‏دوستى، مروّت و گذشت و وفادارى، درستى و امانت و پاکدامنى را در روح ما پرورش دهد.

چه کسى جز پیامبر معصوم مى‏تواند به عنوان مربى و راهنما برگزیده شود؟!

به همین دلیل ممکن نیست خداوند قادر مهربان ما را از وجود چنین رهبران و مربیانى محروم سازد.

(بقیه این بحث را در درس آینده خواهید خواند)

فکر کنید و پاسخ دهید

1- آیا هر قدر بر علم و دانش شما افزوده مى‏شود احساس مى‏کنید که مجهولات ما از معلوماتمان بسیار بیشتر است؟ (مثال بزنید)

2- آیا مى‏توانید فرق میان تقلید کورکورانه و پیروى از پیامبران را روشن سازید؟

3- اگر ما بدون راهنما از جاده ناشناخته‏اى برویم، چه خطرهایى ممکن است ما را تهدید کند.

4- ابعاد نیاز ما به رهبرى پیامبران را توضیح دهید.

5- آیا حدس مى‏زنید چه بحث دیگرى در این زمینه براى درس آینده ناگفته مانده؟