1- وجدان عمومى انسانها جبر را نفى مىکند
گرچه فلاسفه و دانشمندان الهى پیرامون مسئله آزادى اراده انسان بحثها و دلایل مختلفى دارند، امّا براى اینکه راه را کوتاه و میانبُر کنیم، به سراغ روشنترین دلیل طرفداران آزادى اراده مىرویم و آن «وجدان عمومى انسانها» است.
توضیح اینکه: ما هر چیز را انکار کنیم، این واقعیّت را نمىتوانیم منکر شویم که در همه جامعههاى انسانى اعم از خداپرست و مادى، شرق و غرب، قدیم و جدید، ثروتمند و فقیر، توسعه یافته و توسعه نایافته، و داراى هر گونه فرهنگ، همه بدون استثناء در این مسئله توافق دارند که باید «قانون» بر جوامع انسانى حکمفرما
شود، و افراد در مقابل قوانین «مسئولیّت» دارند، و کسانى که از قانون تخلف کنند باید به نحوى «مجازات» گردند.
خلاصه: حاکمیت قانون، مسئولیّت افراد در برابر آن، و مجازات متخلّف، از مسائلى است که مورد اتّفاق همه عقلاى جهان است، و تنها اقوام وحشى بودند که این مسائل سه گانه را به رسمیت نمىشناختند.
این مسئله که از آن به وجدان عمومى مردم جهان تعبیر مىکنیم، روشنترین دلیل بر آزادى اراده انسان و دارا بودن اختیار است.
چگونه مىتوان باور کرد که انسان در اراده و عملش مجبور باشد و هیچ گونه اختیارى از خود نداشته باشد ولى او را در برابر قوانین مسئول بدانیم، و به هنگام تخلّف در قانون به پاى میز محاکمه بکشانیم و تحت بازپرسى قرار دهیم و بگوییم چرا چنین کردى؟ و چرا چنان نکردى؟!
و بعد از ثبوت تخلف او را محکوم به زندان و گاهى اعدام کنیم.
این درست به آن مىماند که ما سنگهایى را که از کوه ریزش مىکنند، و در وسط جادهها مایه مرگ مسافرین مىشوند، به پاى میز محاکمه بکشانیم.
درست است که ظاهراً یک انسان با یک قطعه سنگ تفاوت بسیار دارد، امّا اگر ما آزادى اراده انسان را نفى کنیم این فرق ظاهرى هیچ تأثیرى نخواهد داشت، و هر دو معلول عوامل جبرى خواهند بود،
سنگ تحت تأثیر قانون جاذبه به وسط جاده ریزش مىکند، و انسان جانى و قاتل و متخلف، تحت تأثیر عوامل جبرى دیگر. مطابق اعتقاد جبرىها میان این دو هیچ فرقى از نظر نتیجه وجود ندارد و هیچ کدام کارى به اراده خود انجام ندادهاند، چرا یکى محاکمه شود و دیگرى نشود؟!
ما بر سر دوراهى قرار داریم: یا باید وجدان عمومى همه مردم جهان را تخطئه کنیم، و تمام قوانین و دادگاهها و مجازاتهاى متخلفان را کارى عبث و بیهوده، بلکه ظالمانه، بشمریم. و یا عقیده طرفداران جبر را انکار کنیم.
مسلماً ترجیح با دوم است.
جالب اینکه حتّى آنها که از نظر تفکّر و عقیده فلسفى، دم از متکب «جبر» مىزنند و براى آن استدلال مىکنند به هنگامى که وارد زندگى مىشوند در عمل طرفدار اصل آزادى ارادهاند!
زیرا اگر کسى به حقوق آنها تجاوز کند، و یا اذیت و آزار به آنها برساند او را در خور سرزنش و توبیخ مىشمرند، و از او شکایت به دادگاه مىکنند، و گاهى مىخروشند و فریاد مىکشند و تا متخلّف را به کیفر قانونى نرسانند از پاى نمىنشینند!
خوب، اگر راستى انسان از خود اختیارى ندارد این سرزنش و شکایت و جوش و خروش و داد و فریاد براى چیست؟!
به هر حال، این وجدان عمومى عقلاى جهانى دلیل زندهاى است بر این واقعیت که همه انسانها در اعماق جانشان آزادى اراده را پذیرفتهاند، و همیشه نسبت به آن وفادار بودهاند و حتى یک روز بدون این
اعتقاد نمىتوانند زندگى کنند، و چرخهاى برنامههاى اجتماعى و فردى خود را بچرخانند.
فیلسوف بزرگ اسلامى «خواجه نصیرالدین طوسى» در بحث جبر و اختیار در یک عبارت کوتاه چنین مىگوید: «و الضرورة قاضیة باستنادافعالنا الینا؛ درک ضرورى و وجدان ما داورى مىکند که همه اعمال ما مستند به خود ماست». (1)
2- تضاد منطق «جبر» با منطق «مذهب»
آنچه در بالا گفتیم پیرامون تضاد مکتب جبر با وجدان عمومى عقلاى جهان بود، اعم از طرفداران مذهب و کسانى که اصلًا مذهبى نپذیرفتهاند.
ولى از نظر تفکّر مذهبى نیز دلیل قاطع دیگرى بر ابطال مکتب جبر در دست داریم.
زیرا هرگز اعتقادات مذهبى با عقیده جبر سازگار نیست، و برنامههاى مذهبى نیز با قبول این مکتب همه مخدوش مىشود، زیرا: ما چطور مىتوانیم عدالت خداوند را که در بحثهاى گذشته به وضوح ثابت کردیم با مکتب جبر تطبیق دهیم؟ چگونه ممکن است خداوند کسى را مجبور به انجام کار بدى کند، بعد او را مجازات نماید که چرا چنین کردى؟ این با هیچ منطقى سازگار نیست!
بنابراین با قبول مکتب جبر «ثواب» و «عقاب» و «بهشت» و «دوزخ» بىمعنى و بىمحتوا خواهد بود.
همچنین، نامه اعمال، سؤال، حساب الهى، مذمّتى که در مورد بدکاران در آیات قرآن شده و ستایشى که از نیکوکاران به عمل آمده، همه این مفاهیم از بین مىرود.
زیرا مطابق این فرض نه نیکوکار اختیارى از خود داشته و نه بدکار.
از این گذشته ما در نخستین برخورد با مذهب، به مسئله «تکلیف و مسئولیت» برخورد مىکنیم، ولى آیا در موردى که هیچ کس از خود اختیارى ندارد تکلیف و مسئولیت معنى دارد؟!
آیا به کسى که دستش بىاختیار لرزان است مىتوان گفت: این کار را نکن، یا به کسى که در یک سراشیبى تند گرفتار شده و بىاختیار به پایین مىدود، مىتوانیم بگوییم بایست.
به همین دلیل امیرمؤمنان على علیه السلام در روایت معروفى مىفرماید مکتب جبر مکتب بتپرستان و حزب شیطان است: «تلک مقالة اخوان عبدة الاوثان و خصماءِ الرحمان و حزب الشیطان؛ این گفتار برادران بتپرستان و دشمنان خدا و حزب شیطان است». (2)
فکر کنید و پاسخ دهید
1- روشنترین دلیل بر ابطال جبر چیست؟
2- وجدان عمومى مردم جهان را در زمینه اصل آزادى اراده شرح دهید.
3- آیا طرفداران مذهب جبر در عمل هم جبرى هستند؟
4- آیا جبر با اصل عدالت خدا سازگار است، اگر نیست چرا؟
5- چگونه آزادى اراده پایه قبول هر گونه تکلیف و مسئولیت است؟
1) کتاب تجرید العقائد، بحث جبر و اختیار.
2) اصول کافى، ج 1، ص 119، باب الجبر والقدر.