جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بازهم فلسفه آفات و شرور (2)

زمان مطالعه: 4 دقیقه

از آنجا که مشکل آفات و شرور و حوادث ناگوار و ناخوشایند براى بسیارى از مطالعه‏کنندگان بحث‏هاى خداشناسى و توحیدى مشکل قابل ملاحظه‏اى است، باز هم ناچاریم بحث و تحلیل دیگرى روى این مسئله داشته باشیم و فلسفه‏هایى را که درباره شرور و آفات گفتیم ادامه دهیم.

5- مشکلات و فراز و نشیب‏ها به زندگى روح مى‏دهد

شاید درک این مسئله براى بعضى مشکل باشد که مواهب و نعمت‏ها اگر مستمر و یکنواخت باشند ارزش و اهمیّت خود را از دست مى‏دهند.

امروز ثابت شده که اگر جسمى را در وسط اطاقى بگذارند و از تمام اطراف نور قوى و یکسان به آن تابنده شود و خود جسم و اطاق نیز کاملًا صاف و مُدّور باشد هرگز آن جسم را نمى‏توان مشاهده کرد، زیرا، همیشه سایه‏ها وقتى در کنار نور قرار مى‏گیرد ابعاد جسم را مشخّص مى‏کند و آن را از اطراف خود جدا مى‏سازد و ما مى‏توانیم آن را ببینیم.

ارزش مواهب زندگى نیز بدون سایه‏هاى کم‏رنگ و پررنگ مشکلات هرگز قابل مشاهده نیست. اگر در تمام عمر بیمارى وجود نداشت لذت سلامتى هرگز احساس نمى‏شد، به دنبال یک شب تب داغ و سوزان و سردرد شدید و جانکاه است که صبحگاهان به هنگام قطع تب و درد چنان طعم سلامتى در ذائقه انسان شیرین مى‏گردد که هر زمان به یاد آن شب بحرانى و رنج مى‏افتد متوجّه مى‏شود چه گوهر پرارزشى به نام سلامتى در اختیار دارد.

اصلًا زندگى یکنواخت- حتّى مرفّه‏ترین زندگى‏ها- خسته‏کننده و بى‏روح و مرگبار است، بسیار دیده شده که افرادى به خاطر یک زندگى مرفّه و خالى از هر گونه ناراحتى و رنج آنچنان خسته شده‏اند که دست به خودکشى زده و یا دائماً از زندگى خود شکایت دارند.

شما هیچ معمار با ذوقى را پیدا نمى‏کنید که دیوارهاى یک سالن بزرگ را مانند دیوار یک زندان صاف و یکنواخت کند، بلکه با فراز و نشیب و پیچ و خم‏ها به اصطلاح به آن حالت مى‏دهد.

چرا جهان طبیعت این قدر زیباست؟

چرا منظره جنگل‏هایى که بر روى کوهپایه‏ها مى‏روید و نهرها به صورت مارپیچ از لابه‏لاى درختان کوچک و بزرگش مى‏گذرد آن قدر جالب و دل‏انگیز است؟!

یک دلیل روشن آن عدم یکنواختى است.

نظام «نور» و «ظلمت» و آمد و شد شب و روز که قرآن در آیات مختلفش روى آن تکیه کرده یک اثر مهمّش پایان دادن به زندگى یکنواخت انسان‏هاست، چرا که اگر همواره خورشید در یک گوشه آسمان، یکنواخت به کره زمین مى‏تابید، نه تغییر حالتى داشت و نه پرده طلایى شب جاى آن را مى‏گرفت، گذشته از اشکالات دیگر، در مدت کوتاهى همه انسان‏ها خسته مى‏شدند.

روى این حساب باید قبول کرد که حداقل بخشى از مشکلات و حوادث ناگوار زندگى این فلسفه را دارد که به بقیه زندگى روح مى‏دهد و آن را شیرین و قابل تحمل مى‏سازد، ارزش نعمت‏ها را آشکار مى‏کند، و به انسان امکان مى‏دهد که از مواهبى که در دست دارد حداکثر بهره‏بردارى کند.

6- مشکلات خودساخته!

نکته دیگرى که در آخرین مرحله این بحث اشاره به آن را ضرورى مى‏دانیم این است که بسیارى از مردم در محاسبه علل و عوامل حوادث ناگوار و مصائب گاهى گرفتار اشتباه مى‏شوند و ظلم‏هایى که به دست انسان‏هاى ستمگر انجام شده است به حساب‏

بى‏عدالتى دستگاه آفرینش مى‏گذارند، و بى‏نظمى کار بشر را به حساب بى‏نظمى سازمان خلقت.

مثلًا گاهى ایراد مى‏کنند «چرا هر چه سنگ است براى پاى لنگ است!؟» چرا زلزله‏ها در شهرها خسارت کمى ایجاد مى‏کند امّا در روستاها قربانیان زیادى مى‏گیرد و گروه کثیرى زیر آوار مى‏مانند، این چه عدالتى است؟ اگر بنا هست بلایى قسمت شود چرا یکسان قسمت نمى‏شود؟

چرا باید همیشه لبه تیز حوادث دردناک متوجّه مستضعفین باشد؟

چرا در بیمارى‏هاى عمومى و همه‏گیر بیشتر این گروه قربانى مى‏شوند؟

غافل از این‏که هیچ کدام از اینها مربوط به دستگاه آفرینش و خلقت و عدالت خداوند نیست، اینها نتیجه ظلم و استعمار و استثمار انسان‏ها نسبت به یکدیگر است.

اگر روستانشینان به خاطر ظلم شهرنشینان در محرومیّت و فقر شدید نباشند و بتوانند خانه‏هایى محکم و مقاوم مانند آنها بنا کنند، چرا زلزله این همه از آنها قربانى بگیرد و از دیگران بسیار کم؟

امّا هنگامى که خانه‏هاى آنها از یک مشت گل یا سنگ و چوب که گاهى حتى در میان آنها کم‏ترین گچ و سیمانى به کار نمى‏رود و به طور ساده روى هم چیده شده و با یک حرکت شدید باد یا تکان خفیف زمین فرو مى‏ریزد، نباید انتظار داشت وضع بهتر از آن باشد، امّا این چه ربطى به کار خدا دارد؟

نباید مانند آن شاعر، خرده‏گیرى کرده بگوییم «یکى را داده‏اى صد ناز و نعمت» در حالى که دیگرى را بر خاک ذلّت نشانده‏اى، یکى را کاخ‏نشین کرده‏اى و دیگرى را کوخ‏نشین!

باید این انتقادها را متوجّه وضع ناموزون و نظام غلط جامعه کرد. باید به پا خاست و به این بى‏عدالتى‏هاى اجتماعى پایان داد. با محرومیت و فقر مبارزه کرد، و حقوق مستضعفان را به آنها داد، تا چنین پدیده‏هایى پیدا نشود.

اگر همه قشرها از تغذیه کافى و بهداشت و درمان لازم بهره‏مند باشند در برابر بیمارى‏ها همگى پرقدرت و پرمقاومت خواهند بود.

امّا هنگامى که وضع غلط نظام اجتماعى یک جامعه و استثمار حاکم بر آن به یکى آن قدر امکانات مى‏دهد که حتّى سگ و گربه خانگیش داراى پزشک و درمان و دارو است امّا دیگرى ابتدایى‏ترین وسیله بهداشى را براى پرورش نوزادش ندارد چنین صحنه‏هاى ناگوار، فراوان به چشم مى‏خورد.

به جاى این‏که در این گونه موارد ایراد بر کار خدا بگیریم باید ایراد بر کار خود بگیریم. باید به ظالم بگوییم ظلم مکن.

و باید به مظلوم بگوییم زیر بار ظلم مرو!

و باید کوشش کنیم که همه افراد یک جامعه از حداقل وسایل بهداشتى و درمانى و غذا و مسکن و فرهنگ و آموزش و پرورش بهره‏مند باشند.

خلاصه این‏که نباید ما گناه خود را به گردن نظام خلقت بیندازیم.

کى خداوند به ما چنین زندگى را تحمیل کرده؟ و کجا چنین نظامى را توصیه فرموده است؟

البته او ما را آزاد آفریده، چرا که آزادى رمز تکامل و ترقّى ماست.

ولى این ماییم که از آزادى خود سوءِ استفاده مى‏کنیم و ظلم و ستم بر دیگران روا مى‏داریم و نتیجه این ظلم و ستم به صورت نابسامانى‏هاى اجتماعى خودنمایى مى‏کند.

امّا متأسّفانه این اشتباه دامن‏گیر گروه زیادى شده و حتّى نمونه‏هاى آن در اشعار شعراى معروف دیده مى‏شود.

قرآن مجید در یک جمله کوتاه و پر معنى مى‏فرماید: «ان اللَّه لا یظلم الناس شیئا ولکن الناس انفسهم یظلمون»؛ (1)

«خداوند کم‏ترین ظلمى به کسى نمى‏کند ولى مردم به خویشتن ظلم و ستم روا مى‏دارند».

و به این ترتیب به پایان بحث فلسفه شرور و آفات مى‏رسیم، هر چند سخن در این زمینه بسیار است، امّا براى یک بحث کوتاه و فشرده همین مقدار کافى به نظر مى‏رسد.

فکر کنید و پاسخ دهید

1- چرا بحث فلسفه آفات و شرور را در ضمن سه درس ادامه دادیم؟

2- یکنواخت بودن زندگى چه اثر سوئى مى‏گذارد؟ و آیا کسى را دیده‏اید که از زندگى مرفّه خود رنج ببرد؟

3- از فلسفه نظام نور و ظلمت در جهان آفرینش چه مى‏دانید؟

4- آیا همه مصائبى که در جامعه وجود دارد مربوط به نظام آفرینش است یا ما نیز در آن سهمى داریم؟

5- آیا براى از بین بردن مصائب اجتماعى راه صحیحى در دست هست؟ ما چه وظیفه‏اى در برابر مستضعفین داریم؟


1) سوره یونس، آیه 44.