جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پاسخ به یک سؤال مهم‏ (2)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

سؤال‏

در درس گذشته به این جا رسیدیم که ما همیشه صداى توحید و خداپرستى را از درون جان خود مى‏شنویم و مخصوصاً در مشکلات و گرفتارى‏ها، این آهنگ رساتر و قوى‏تر مى‏شود؛ و ما بى‏اختیار به یاد خدا مى‏افتیم و از قدرت بى‏پایان و لطف و محبّت او یارى مى‏جوییم.

در این جا ممکن است، این سؤال پیش آید که این نداى درونى که نام آن را نداى فطرت مى‏گذاریم ممکن است نتیجه تبلیغاتى باشد که در محیط اجتماع و در مکتب و مدرسه و از پدر و مادر شنیده‏ایم و این یک نوع عادت براى ما شده است.

جواب‏

پاسخ این اشکال با توجّه به یک مقدمه کوتاه روشن مى‏شود.

عادات و رسوم؛ چیزهاى متغیر و ناپایدارند یعنى ما نمى‏توانیم عادت و رسمى را پیدا کنیم که در سراسر تاریخ بشر و در میان تمام اقوام، یکسان باقى مانده باشد، مسایلى که امروز عادت و رسم مى‏شود، ممکن است فردا دگرگون گردد، به همین دلیل عادات و رسوم یک ملّت ممکن است در میان ملّت‏هاى دیگر دیده نشود.

بنابراین اگر مشاهده کنیم موضوعى در میان تمام اقوام و ملّت‏ها و در هر عصر و زمان بدون استثناء وجود داشته است باید بدانیم یک ریشه فطرى دارد و در درون بافت روح و جان انسان قرار گرفته است.

مثلًا علاقه مادر به فرزند به طور قطع نمى‏تواند نتیجه یک تلقین و یا تبلیغ و یا عادت و رسم باشد؛ زیرا در هیچ قوم و ملّتى و در هیچ عصر و زمانى نمى‏بینیم مادرى نسبت به فرزند خود مهر نورزد.

البته ممکن است، مادرى بر اثر ناراحتى روانى خود را از بین ببرد و یا پدرى در زمان جاهلیت دختر خود را بر اثر افکار غلط و خرافى زنده به گور کند، ولى اینها موارد بسیار نادر و استثناهاى زودگذرى هستند، که به سرعت از میان رفته حالت اصلى یعنى عشق به فرزند، خود را نشان مى‏دهد.

با توجّه به این مقدّمه، نگاهى به مسئله خداپرستى در میان انسان‏هاى امروز و گذشته مى‏افکنیم:

(این درس چون کمى پیچیده است بیشتر دقّت فرمایید)

1- به گواهى دانشمندان جامعه‏شناس و مورّخان بزرگ هیچ عصر و زمانى را نمى‏یابیم که مذهب و ایمان مذهبى در میان بشر وجود نداشته باشد بلکه در هر عصر و زمان و در هر نقطه‏اى از دنیا شکلى از مذهب وجود داشته است، و این خود یک دلیل روشنى است بر این‏که خداپرستى از اعماق روح و فطرت انسان سرچشمه گرفته، نه این‏که نتیجه تلقین و رسم و عادت باشد زیرا اگر نتیجه رسم و عادت و تلقین بود، نباید این چنین عمومى و جاودانى باشد.

حتّى قرائنى در دست داریم که نشان مى‏دهد اقوامى که قبل از تاریخ زندگى مى‏کردند، آنها نیز داراى نوعى مذهب بوده‏اند (دوران قبل از تاریخ را به زمانى مى‏گوییم که هنوز خط اختراع نشده بود و انسان نمى‏توانست نوشته‏هایى از خود به یادگار بگذارد).

البته شک نیست که اقوام ابتدایى چون نمى‏توانستند خدا را به عنوان یک وجود مافوق طبیعى بشناسند او را در لابه‏لاى موجودات طبیعى جست‏وجو مى‏کردند و از موجودات طبیعت براى خود بت مى‏ساختند. ولى انسان با پیشرفت فکرى تدریجاً توانست حق را بیابد و چشم از بت‏ها که موجودات مادى هستند برگیرد و در وراى این جهان مادى به قدرت بزرگ خداوند آشنا گردد.

2- بعضى از روان‏شناسان بزرگ صریحاً مى‏گویند که براى روح آدمى چهار بُعد یا چهار حس اصلى وجود دارد:

1- «حس دانایى»: که انسان را به دنبال علوم و دانش‏ها

مى‏فرستند و روح او را تشنه فراگرفتن علم مى‏کند خواه این علم، نفع مادى داشته باشد یا نه.

2- «حس نیکى»: که سرچشمه مسائل اخلاقى و انسانى در جهان بشریّت است.

3- «حس زیبایى»: که منشأ پیدایش شعر و ادبیات و هنر، به معنى واقعى، است.

4- «حس مذهبى»: که انسان را دعوت به شناسائى خدا و انجام فرمان او مى‏کند و به این ترتیب مشاهده مى‏کنیم که حس مذهبى یکى از احساسات ریشه‏دار و اصلى روح انسان است. یعنى هیچ‏گاه از او جدا نبوده و هیچ‏گاه از او جدا نخواهد شد.

3- در بحث‏هاى آینده نیز ملاحظه خواهیم کرد که بیشتر مادى‏ها و منکران خدا نیز به نوعى اعتراف به وجود خدا کرده‏اند، اگر چه از بردن نام او خوددارى مى‏کنند، و نام طبیعت یا نام‏هاى دیگر بر او مى‏گذارند، ولى صفاتى براى طبیعت قائل مى‏شوند که شبیه صفات خدا است.

مثلًا مى‏گویند: طبیعت اگر دو کلیه به انسان داده است براى این بوده است که مى‏دانسته، ممکن است یکى از این کلیه‏ها از کار بیفتد و باید دیگرى کار حیاتى آن را ادامه دهد و مانند این تعبیرات. آیا این موضوع با طبیعت بى‏شعور سازگار است؟ یا این‏که اشاره به خداوندى است که علم و قدرتش بى‏پایان مى‏باشد اگر چه نام او را طبیعت گذارده‏اند.

از آنچه در این بحث گفتیم چنین نتیجه مى‏گیریم که:

عشق به خدا همیشه در جان ما بوده و خواهد بود.

ایمان به خدا شعله جاویدانى است که قلب و روح ما را گرم مى‏سازد.

براى شناسایى خدا ما مجبور نیستیم راه‏هاى طولانى بپیماییم سرى به اعماق وجود خود مى‏زنیم، ایمان به او را در آن جا مى‏یابیم.

قرآن مجید مى‏گوید:

«و نحن اقرب الیه من حبل الورید (1)»؛

«ما به انسان از رگ گردن او نزدیک‏تریم».

فکر کنید و پاسخ دهید

1- چند مثال براى عادت؛ چند مثال براى فطرت بزنید.

2- چرا مردم نادان به سراغ بت‏پرستى مى‏رفتند؟

3- چرا مادى‏ها نام خدا را «طبیعت» مى‏گذارند؟


1) سوره ق، آیه 16.