عقل عملى مىگوید: خلقت انسان نمىتواند لغو و عبث باشد زیرا خالق او حکیم است و فعل او پیوسته با غرض و هدف توأم مىباشد، هدف از آفرینش انسان، ایصال او به «قله» سعادت است، و پیمودن راه سعادت خطرناک و تاریک است که فقط با «همرهى خضر» امکانپذیر است، و خرد بشر، نارساتر از آن است که دست او بگیرد، و او را از راههاى پرپیچ و خطر سعادت، عبور دهد تا لغزشى متوجه او نشود، و حتى اندوختههاى علمى او نیز، در این مسیر بسیار ناچیز است.
این خضر زمان آشنا به راه، جز پیامبران و آموزگاران آسمانى، کسى دیگر
نیست، و علم و دانش آنان محصول آموزشهاى عادى نبوده و الاّ با دیگران فرقى نداشتند، بلکه در مکتبى آموزش دیدهاند که انسان را به خوبى مىشناسد، و به تمام خصوصیات روحى و نازککارىهاى خلقت او کاملا آشنا است، چنانکه مىفرماید:
أَلا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ.(1)
»آگاه باشید او آنچه را که آفریده است، به خوبى مىشناسد و او است، لطیف و آگاه«.
البته سخن در «ضرورت بعثت پیامبران» فزونتر از آن است که در این بحث بگنجد.(2)
1) ملک/14.
2) به کتاب رسالت جهانى پیامبران مراجعه بفرمایید.