عامل سوم براى اندیشه جدایى دین و سیاست در غرب مسیحى، فقدان یک نظام اجتماعى و سیاسى گسترده در انجیل است. اناجیل کنونى نوعى زندگینامه حضرت مسیح است تا آنجا که دار زدن و زنده شدن او را در پایان انجیل آوردهاند.
در این کتاب فقط نصایح و اندرزهایى به چشم مىخورد در حالىکه درباره نظام
سیاسى و اجتماعى سخنى ندارد. در این صورت چگونه مىتواند نظام سیاسى و اجتماعى را در درون دین قرار دهد و اگر هم روزى کلیسا بر جهان حکومت مىکرد براساس پایه دین نبود.
پروفسور لطفى لدینان چنین مىگوید:
مسیح هیچ وقت براى اجتماعات قانونهاى موقتى که مشتمل بر پارهاى اوامر و نواهى باشد تدوین و تنظیم نفرمود.(1)
میلر مورخ معاصر در اینباره مىگوید:
خداوند مسیح، شریعتى چون شریعت موسى که در هر جزئى نیز تکلیفى از براى ما معین کند برقرار نفرموده و قوانینى از براى تقسیم ارث و عقوبت مجریان یا امور دیگر سیاسى که به مقتضیات هردوره تغییرپذیر است، وضع ننموده است.(2)
1) لطفى لدینان، مذهب و متجددین، ص 13.
2) میلر، تاریخ کلیساى قدیم، ص 29.