پیش از آنکه نظریه اسلام را در باب سکولاریسم یادآور شویم و یا به تحلیل برخى، از برداشتهاى غیر صحیح از نظام سیاسى و اجتماعى اسلام بپردازیم، توجه فرهیختگان را به نکاتى جلب مىکنیم:
1. طرفداران سکولاریسم تصور مىکنند دین مزاحم سعادت و خوشبختى جامعه است و باید به تدریج زمینه حضور و سلطه آن را از جامعه محو کرد. و لذا اندیشه «سکولاریستى» را گامبهگام پیش برده و سرانجام به مرز الحاد و مادیگرایى رسیدهاند. در حالىکه این گروه باید در آموزههاى دینى بیندیشند، اگر واقعا آنها را از جانب خدا مىدانند همه را بپذیرند و امّا اگر از دیدگاه دیگرى به آن مىنگرند باید آموزههاى دینى را به دو بخش تقسیم کرده و آنچه را که از لحاظ خرد و عقل جمعى، پسندیدند، در تمام عرصهها حاکم سازند نه اینکه به یکبارگى بر تمامى آموزههاى دینى، خط بطلان بکشند.
بسیار جفاکارى است که انسان همه آموزههاى دین را یکدست کنار زند و این حاکى از آن است که این گروه واقعگرا نبوده و دین را مزاحم تلقى مىکنند و تلاش مىنمایند ریشه آن را بزنند و در این مرحله به تدریج پیش مىروند تا با استنکار جامعه مواجه نشوند.
2. طرفداران این نظریه به عقل جمعى اهمیت بهسزایى مىدهند. بهترین عقول جمعى، در سازمان ملل گردآمده و قریب دویست کشور، عاقلترین و اندیشمندترین افراد خود را به این مرکز گسیل داشته تا معرف موقعیت کشور باشند.
این عقول جمعى در سال 2003 فرمان امام على علیه السّلام به مالک اشتر را بهعنوان الگو و ساختار سیاسى خود برگزیدند، زیرا آنان فهمیدند که نویسنده این فرمان از دیدگاهى فراتر از دیدگاه بشر برخوردار بوده و جز سعادت بشر، خواستار چیز دیگرى نبوده است. بسیار جفا و به دور از عاطفه انسانى است که خود را از این
تعالیم محروم سازیم و به اصطلاح «آنچه خود داریم از بیگانه تمنا کنیم«.
3. حکومت دینى بهمعناى حکومت کلیسا و روحانیون بر مردم نیست که همه مدیریتها در اختیار عالمان دین قرار گیرد و غیر این صنف، تنها نظارهگر مدیریتها باشند.
بلکه معناى حکومت دینى این است که برنامه زندگى در تمام ابعاد از جانب خدا به وسیله آموزگاران الهى که انبیاء و اولیاء باشند به مردم ابلاغ شده و علماى دین به تشریح و تبیین آن پرداخته و در اختیار همگان قرار دادهاند، آنگاه خود مردم به تناسب شرایط حاکم بر آنها، در پرتو این تعالیم دینى، مدیریتى جامع پدید آورند و نظام اجتماعى را ساماندهى کنند و ولایت فقیه در این مورد نظارهگر حکومت برخاسته از دل مردم است که مبادا از برنامههاى الهى گام فراتر نهند.
در این نظریه، حاکم و مدیر، خود جامعه است و میزان گزینش، ایمان و تقوا و کارآمدى و آگاهى است و در این قسمت تفاوتى بین رجال دین و غیره نیست ولى همگان مکلفند در پرتو قوانین الهى حرکت کنند.
مسلما این نوع حکومت، جز مردمسالارى دینى چیز دیگر نیست و با حکومت کشیشان صد درصد تفاوت ماهوى دارد. این خودباختگان همهچیز را از غرب گرفته حتى در تفسیر حکومت دینى الگو را حکومت کشیشان قرار مىدهند.
4. قوانین اسلام، که به وسیله قرآن و سنت تبیین شده، گوهرى و صدفى دارد. گوهر قوانین تا روز رستاخیز ثابت و پایدار است زیرا مطابق فطرت و آفرینش انسان است و تا انسان انسان است این قوانین با زندگى او هماهنگ بوده و سعادت آفرین مىباشد. براى نمونه «از دعوت به اقامه قسط و عدل، برنامههاى زناشویى و تشکیل خانواده، و کسب و کار، دفاع از محرومان و مظلومان، جهاد در راه خدا براى برداشتن موانع تا پیام خدا به گوش مردم برسد مسایل مربوط به تعلیم و تربیت و دهها مسائل دیگر، که گوهر دین را تشکیل داده، و مطابق آفرینش انسان است» مىتوان نام برد. و لذا دین را چنین تعریف مىکند:
فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَة اَللّهِ اَلَّتِی لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اَللّهِ ذلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّاسِ لا یَعْلَمُونَ(1)
»رو به آیین راست خدا آر، آیینى که هماهنگ با آفرینش انسان است و او را با فطرت دین آفریده و به خاطر هماهنگى با آفرینش انسان، براى آن دگرگونى نیست و این است آیین استوار و پایدار، هرچند بیشتر مردم از آن آگاه نیستند«.
ولى لباس و به تعبیر دیگر صدف دین، تابع شرایط زمان و مکان است و پیچیدگى یا تکامل روابط انسانى، کوچکترین لطمهاى بر گوهر دین وارد نمىکند و اگر عنصر زمان و مکان در استنباط احکام مؤثر است مربوط به این بخش از احکام الهى مىباشد نه بخش نخست.
بهعنوان نمونه:
1. اسلام پیوسته عزت و عظمت و استقلال مسلمین را خواهان است و این اصل در هیچ زمان تغییرپذیر نیست چنانکه مىفرماید: وَ لِلّهِ اَلْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ(2): «عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است«.
ولى حفظ این اصل، قالبها و شکلهاى مختلفى دارد، گاهى به صورت برقرارى روابط با دولتهاى کافر صورت مىپذیرد و گاهى با گسستن روابط. و به تعبیر دیگر گاهى به صورت صلح و مسالمت صورت مىپذیرد و احیانا به صورت جهاد و دفاع.
2. اسلام پیوسته خواهان سعادت انسان را در سایه تعلیم و تربیت است ولى ابزار تعلیم و تربیت، مقدس نیست. نه قلم نى مقدس است و نه وسایل پیشرفتهاى نظیر کامپیوتر، اساس آن را آیه یَرْفَعِ اَللّهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجاتٍ(3): «خداوند کسانى را که ایمان آوردهاند، و کسانى را که علم به آنان داده شده، درجات عظیمى مىبخشد«
تشکیل مىدهد حالا وسیله تحصیل علم چه باشد در اینجا اسلام نظر خاصى ندارد.
3. این گروه، از عامل اجتهاد و تلاش فقیه براى پیاده کردن احکام بر طبق لباسها و صدفهاى زمان غافلند و تصور مىکنند که اسلام یک سلسله احکام ثابت و غیرمتغیر دارد که مسلما در جامعه متغیر کارآمد نخواهد بود، ولى هرگز ثابت را از متغیر، پیوسته را از موقت، گوهر را از صدف جدا نمىسازند، محققان اسلامى در بحثهاى خاتمیت در این زمینه به صورت گسترده سخن گفتهاند.(4)
1) روم / 30.
2) منافقون / 8.
3) مجادله / 11.
4) به کتاب خاتمیت از دیدگاه قرآن و حدیث و عقل مراجعه بفرمایید.