هر انسانى قطع نظر از شرایط مختلف زمانى و مکانى، داراى یک سلسله غرایز و روحیات و خواستههاى درونى است و این غرایز و امور فطرى، جزء حقیقت وجود اوست و با گذشت زمان تغییر نمىپذیرد:
1. علاقهى جنسى یک علاقهى ثابت و پابرجا است که هر زن و مرد در شرایط خاص همدیگر را مىخواهند، و همچنین دعوت به تشکیل خانواده براى حفظ نسل و صیانت عفت یک امر فطرى است، با مرور زمان دگرگونى نپذیرفته و حکم الهى در این مورد ثابت خواهد بود.
2. علاقهى پدران و مادران به فرزندان خود یک علاقهى فطرى است، احکامى که بر این اساس مانند ارث و تربیت فرزندان، وضع مىگردد، باید ثابت و ابدى باشد.
از این دو مثال نتیجه مىگیریم موضوعات فطرى که از انسان انفکاکناپذیر است و تا انسان، انسان است با او همراه مىباشد، احکام ثابت و پایدار، لازم دارد؛ زیرا قانون در این صورت باید با فطرت هماهنگ باشد و هرگز دو قانون متضاد نمىتواند با موضوع واحد به نام فطرت هماهنگ گردد.
روى همین جهت، اصول حقوقى افراد مانند روابط خانوادگى، ازدواج، احکام ثابت طلبیده و پیوسته پایدار خواهد بود.
3. یک رشته موضوعاتى است که پیوسته مبدأ مصالح و مفاسد است، و احکام این موضوعات باید ثابت و پایدار باشد، مثلا: دروغ، خیانت، هرزگى، و
بىبندوبارى پیوسته زشت و بد و تباهکنندهى اجتماع بوده و هست.
از این نظر باید تحریم و ممنوعیت آنها ابدى و دایمى باشد، زیرا اگرچه قیافهى اجتماع عوض مىشود ولى زیان این اعمال همان است که بوده است.
4. قوانین مربوط به تهذیب نفس و کسب فضایل اخلاق و سجایاى انسانى مانند وظیفهشناسى و نوعدوستى و عدالت و دهها صفات دیگر، باید دایمى و همیشگى باشد؛ زیرا عدالت همیشه خوب بوده و هست، و راه کسب عدالت و اجتناب از ظلم و ستم، همیشه یک راه بوده است.
بنابراین در اینگونه مسایل و مسایل دیگرى که براساس فطریات و غرایز انسانى است، قوانین هزار و چهار صد سال پیش که با یک واقعبینى خاصى که مبنى بر شناخت حقیقت انسان و ارزیابى غرایز او وضع شده است، مىتواند اجتماع کنونى و همچنین اجتماعات آینده را به وضع خوبى اداره کند.