کسانى که مىخواهند حضور دین را در مسائل سیاسى و اجتماعى کمرنگ نشان بدهند و حریم آن را به مسائل فردى و اخلاقى منحصر سازند، با پیشداورىهاى خاصى چنین مىگویند:
»دینى که خداوند براى آدمیان فروفرستاده آن است دو وصف بسیار مهم دارد: دین در مقام عمل همانند «رسن» بىجهت است و در مقام نظر همچون طبیعت، «صامت» و «خاموش» بنابراین تعریف، توصیف مناسب شریعت و دیانت آن است که دین یک رسن خاموش است.
حکم و مقتضاى «رسن» و «ریسمان» این است که «جهتدار» نیست. یعنى فىنفسه و در عمل هیچکس را به هیچ سو و جهت معین نمىکشد، بلکه آن موجودى که جهتدار است و باید از این رسن استفاده نیکو یا بد بکند، آدمى است. انسان باتقوا مىتواند از این رسن بهره جوید و از چاه نجات یابد و انسان بىتقوا مىتواند آن را آلت و ابزارى سازد براى گرفتن و فرورفتن در چاه«.(1)
تحلیل
در این نظریه یک رشته اشکالاتى است که متذکر مىشویم:
1. اینکه مىگوید دین فى نفسه هیچکس را به هیچ سو و جهت معینى نمىکشد.
باید از گوینده این سخن پرسید مقصود از اینکه دین، به جهت معیّنى نمىکشد چیست؟ اگر مقصود این است که «دین به صورت یک قوه ی قهریه که انسان را به سمتى بکشد» نیست. این سخن هرچند صحیح است ولى ارتباط به مقصود ما ندارد و هیچ دیندارى ادعا نکرده است که دین بسان قوه قاهره افراد را به عمل مىکشاند و اگر واقعیت دین چنین بود در دنیا بىدینى پیدا نمىشد. افزون بر این، فاقد ارزش بود. ارزش از آن عملى است که از روى انتخاب صورت پذیرد و انسان بر سر دوراهى، فرمان خدا را بر هواى نفس مقدم دارد.
قرآن در پارهاى از آیات به این نکته اشاره مىکند که ایمان اختیارى ارزشمند است، نه ایمان اجبارى چنانکه مىفرماید:
وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً.(2)
»اگر خداى تو مىخواست همه ی مردم روى زمین ایمان مىآوردند ولى خدا هرگز چنین نخواسته است زیرا ایمان اجبارى بىارزش است«.
و اگر مقصود از نفى جهتبخشى، جهت دادن قانونى و بیانى است مسلما آیین اسلام، واجد این جهتبخشى بوده و از این طریق جهت زندگى را روشن مىسازد.
خدا به پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم دستور مىدهد که چنین بگوید:
قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اَللّهِ عَلى بَصِیرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اِتَّبَعَنِی وَ سُبْحانَ اَللّهِ وَ ما أَنَا مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ.(3)
»بگو این راه من است من و پیروانم با بصیرت کامل همه مردم را به سوى خدا دعوت مىکنیم، منزه است خدا و من از مشرکان نیستم«.
قرآن در آیه دیگر از گروهى نقل مىکند که آنان قرآن را چنین ارزشیابى مىکنند:
فَقالُوا إِنّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً یَهْدِی إِلَى اَلرُّشْدِ فَآمَنّا بِهِ وَ لَنْ نُشْرِکَ بِرَبِّنا أَحَداً.(4)
»ما قرآن عجیبى شنیدیم که به راه راست هدایت مىکند. پس ما به آن ایمان آوردیم و هرگز کسى را شریک پروردگارمان قرار نمىدهیم«.
اینکه مىگوید: «دین مانند رسن بىهدف است که با آن مىشود درون چاه رفت و هم مىشود از چاه بیرون آمد» کاملا مغالطهآمیز است زیرا قرآن دین را به رسن تشبیه نکرده بلکه آن را به رسن خدا و به اصطلاح قرآن «حبل اللّه» تشبیه کرده و مسلما چنین رسنى هدفدار بوده و مایه ی نجات از چاه مىشود نه سقوط در چاه.
بنابراین دین، پیوسته ابزارى است براى تکامل و سعادت و خروج از چاه جهالت.
قرآن در مقام ستایش وحدت و اتحاد، مؤمنان را به تمسک به حبل اللّه دعوت کرده و مىفرماید:
وَ اِعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اَللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا وَ اُذْکُرُوا نِعْمَتَه اَللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ اَلنّارِ فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها کَذلِکَ یُبَیِّنُ اَللّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ.(5)
»و همگى به ریسمان خدا (قرآن و اسلام و هرگونه وسیله ی وحدت) چنگ زنید و پراکنده نشوید! و نعمت بزرگ خدا را بر خود به یاد آرید که چگونه دشمن
یکدیگر بودید، و او میان دلهاى شما، الفت ایجاد کرد، و به برکت نعمت او، برادر شدید و شما بر لب حفرهاى از آتش بودید. خدا شما را از آن نجات داد، خداوند اینچنین آیات خود را براى شما آشکار مىسازد شاید هدایت شوید«.
اگر واقعا این حبل اللّه المتین یک رسن بىهدف و نعوذ باللّه فاقد ارزش و بىهنر بود چرا این همه از آن تعریف و توصیف شده است و صریحا مىگوید:
فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها یعنى: «درون آتش بودید این رسن شما را از دل آتش نجات داد«.
2. اگر غرض از ایدئولوژیک کردن دین این باشد-چنانکه نزد کسانى این بوده است-که دین در قالبى جهتدار درآید، بهطورى که شأن «ریسمان بودن» از آن سلب و امکان سوءاستفاده از آن منتفى شود، با چنین کارى در واقع شرط «تقوا» لغو شده است، اگر کسى بخواهد این مکتب آسمانى و الهى را در قالبى عرضه کند که آن قالب خودبهخود جهتدار باشد و از آن فقط بتوان بهرهاى یکسویه برد علاوه بر ناممکن بودن، شرط «تقوا» و «ایمان» را هم لغو کرده است«(6)
در این تحلیل میان هدایت تکوینى و هدایت تشریعى خلط شده است.
آنچه موجود را از تقوا بىنیاز مىسازد، هدایت تکوینى است، نه تشریعى. جهت دار بودن چیزى گاهى به معنى هدایت تکوینى است که مسلما طرف را از تقوا بىنیاز مىسازد.
مثلا جوجه که سر از تخم درآورد به دنبال دانه مىرود، چنین هدایتها به هیچ نوع پشتوانهاى جز غریزه و فطرت نیاز ندارد ولى هدایت تشریعى بىنیاز از تقوا و ترس از خدا نیست چون هدایت تشریعى از دایره نصیحت و پند و ارشاد زبانى بیرون نیست آن هرگز انسان را به صورت موجود خودکار درنمىآورد بلکه به یک رشته عوامل بازدارنده و یا تحریککننده نیاز دارد.
خلاصه جهتدار بودن دین با تقوا کاملا هماهنگ است جهتدارى به منزله
ارائه طریق است که دین انجام مىدهد تقوا که حالت خداترسى مىباشد به منزله یک نیروى درونى است که انسان را به سوى خاصى جذب نموده و او را از انحراف به چپ و راست و یا عقبگرد بازمىدارد.
1) آخرت و خدا و بعثت انبیاء، صفحات6،102،98،97،80.
2) یونس / 99.
3) یوسف / 180.
4) جن / 2.
5) آل عمران / 103.
6) مدارا و مدیریت:100.