جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

تناقض در اظهارنظر

زمان مطالعه: 4 دقیقه

شگفت این‌جاست که گوینده این سخن در بخش پایانى عمر خود، به خاطر یک شکست سیاسى در عرصه ی حکومت دینى، این اندیشه را مطرح مى‌کند، در حالى‌که در اعصار گذشته یعنى قبل از پیروزى جمهورى اسلامى، درست نقطه مقابل آن را مى‌اندیشید و تبلیغ مى‌کرد، اینک چند نمونه:

وى در کتاب «مذهب در اروپا» چنین مى‌نویسد:

1. «اسلام براى کلیه اعمال شخص، دستورالعمل و روش معینى، وضع کرده، اصولى را پیشاپیش مسلمانان قرار داده که مى‌توانند تمام افکار و احوال و اعمال خود را به سمت آن متوجه نمایند و وفق دهند که در آن سعادت دنیا و نجات اخروى مى‌باشد«.(1)

و نیز در مورد دیگر مى‌نویسد:

»سنگ محک قرآن به قدرى دقیق است که هر امر بزرگ یا کوچک را مى‌توان از آن عبور داد، و در هر کار، راه ثواب و ضلال را تشخیص داد، در باب وطن‌دارى دستوراتى دارد، علم و تحقیق را در ردیف واجبات شمرده، راجع به نشست و برخاست با پدر و مادر و رفت و آمد، خویشاوند و غریبه سفارشاتى کرده، قوانین جامعى در بهداشت وضع نموده، موارد صلح و جنگ را تعیین نموده، طرق معاملات را فصلى از فقه و شرعیات قرار داده است…(2)

وى در کتاب دیگر خود به نام «احتیاج روز» چنین مى‌نویسد:

»در صدر اسلام مسجد و جماعت، مرکز و مبدأ طرح مسائل و اخذ تصمیمات عمومى بود، و مشکلات در آنجا حل و عقد مى‌شد، خلیفه و امام پس از اداى جماعت بر منبر رفته مسائل روز و مایحتاج جامعه را مطرح مى‌کرد، و مردم روى آنها نظر مى‌دادند، عهد و پیمانها بسته مى‌شد، صلح و جنگ تصویب مى‌گشت، گاهى صف جماعت بود که به صفوف جهاد و دفاع تبدیل مى‌شد، سپاه از مسجد به میدان جنگ روانه مى‌گردید، چه بسا مجاهدین اسلام از اقصى‌نقاط و از میدانهاى جنگ با صورت غبارآلود وارد مسجد مى‌شدند و گزارش عملیات را در مسجد به اطلاع مردم مى‌رساندند، و سپس به خانه‌هاى خود مى‌رفتند«.(3)

نتیجه ی این سخنان این است که دین براى هر موضوعى پیامى دارد، و یکى از موضوعات، امور دنیوى و مسائل سیاسى و حکومتى است، این مطلب کجا است

و دو پیش‌فرض ایشان کجا که مى‌گوید:

دین از سیاست جدا است.

هدف از بعثت پیامبران سعادت اخروى است.

ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟!

این نویسنده براى اثبات مدعاى خود که بیشتر بر محور جدایى دین از سیاست دور مى‌زند دلایل هفت‌گانه‌اى اقامه نموده(3) که انصافا-از یک فرد محقّق و دین‌دار که از افتخارات تاریخى او این است که براى نخستین‌بار پس از حوادث شهریورماه 1320، چراغ دین را در دانشگاه برافروخت-عجیب و شگفت‌آور است، و قطعا حالات روحى وى در تراشیدن این دلایل مؤثر بوده است و باتوجه به آثار و سخنرانیهاى ارزشمند وى در گذشته، باید این نوع طرز تفکر را یک نوع لغزش -آخر عمرى-حساب کرد.

ما در اینجا دو نمونه از دلایل او را منعکس مى‌کنیم تا روشن شود این نوع طرز تفکر تا چه مقدار از استحکام برخوردار است:

1. از آنجا که دین براى جوابگویى به مسایل علمى و عملى جهان بى‌نهایت گسترده و درمان دردهاى آدمى و مشکلات دنیایى نازل نگردیده، اگر به نام دین، ایدئولوژى ارائه و حکومت تشکیل شود قطعا حاکمان دینى در مسائل اجتماعى موفق نخواهند شد و در نتیجه مردم مؤمن و مخصوصا جوانان پرشور نسبت به اعتقادات دینى خود بدبین خواهند شد.

تحلیل:

استدلال جناب آقاى بازرگان بر یک اصل نادرست استوار است، طبعا نتیجه‌اى که از آن گرفته‌اند، باطل خواهد بود.

ارائه ایدئولوژى و تشکیل حکومت دینى از طرف دینداران به معنى تعطیل

کردن کلیه ی فعالیت‌هاى علمى و فکرى و تلاشهاى اجتماعى و بسنده نمودن به ضوابط و قوانین کلى دینى نیست.

مسلّما هر نوع ارائه ایدئولوژى و تشکیل حکومت به این معنى، که بشر را بى‌نیاز از علم و دانش و تلاش فرض کند، نتیجه‌اى جز آنچه نویسنده مى‌گوید ندارد یعنى حاکمان دینى در عرص حکومت ناکام بوده و سبب دورى جوانان پرشور از دین مى‌شوند.

ولى هیچ حاکم دینى که ارائه ایدئولوژى مى‌کند و به تشکیل حکومت دست مى‌زند با این اندیشه وارد میدان نگشته بلکه در چارچوب قوانین و ضوابط اسلامى مردم را به علم و دانش، سعى و تلاش، مشاوره و همفکرى دعوت کرده و از کلیه ی نیروهاى بهره مى‌گیرد، مسلّما چنین ارائه ایدئولوژى و تشکیل حکومت با کامیابى توأم خواهد بود، و اگر با شکست روبرو شد، علت دیگرى داشته است.

اگر حکومت پیامبر گرامى صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و حکومت علوى توانست کارهایى صورت دهد روى همین اصول و ضوابط بوده است.

2. تحقیقات تاریخى نشان مى‌دهد که هرجا دین و دولت به دست رهبران شریعت افتاد زیانهاى بسیارى بر مردم وارد شد. در این زمینه آقاى بازرگان حکومت هزار ساله پاپها و حاکمیت قهار کلیسا، حکومت خلفاى اموى، عباسى و عثمانى، فجایع سلاطین صفوى و قاجار را مثال مى‌زند.

تحلیل

مغالطه ی این استدلال کاملا روشن است زیرا واقعیت دین چیزى است و سوء استفاده از آن چیزى دیگر، اگر واقعا دین الهى همراه با سیاست و مداخله در امور اجتماعى فروفرستاده شده است، لکن سوءاستفاده کردن حاکمان-بر فرض صحت-دلیل بر جدایى دین از سیاست نیست-مثلا ملت، خبرگان خود را براى تدوین قانون اساسى برمى‌گزیند و جامع‌ترین و دقیق‌ترین قانون را براى دولت‌هاى آینده مى‌نویسد ولى متأسفانه دولت‌مردان گاهى از قانون سوءاستفاده مى‌کنند این

دلیل بر ضعف قانون نیست بلکه دلیل بر ضعف قوه ی مجریه است.

در پایان یادآور مى‌شویم این نوع افراد به جاى این‌که قرآن و سنت را مطالعه کنند تا جایگاه دین را نسبت به مسایل اجتماعى و سیاسى را به دست آورند، راه انحرافى را پیموده‌اند و با اندیشه‌هاى خود مى‌گویند دین باید چنین باشد و چنین نباشد در حالى‌که باید سراغ دین بروند و از آن بپرسند که چه مى‌گوید.


1) مذهب در اروپا:17، انتشارات سروش، تبریز، سال 1343.

2) مذهب در اروپا:23.

3) احتیاج روز، چاپ سوم،39-40.