جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ملاک چهارم: وحى الهى

زمان مطالعه: 3 دقیقه

چهارمین ملاکى که مى‌تواند تعیین‌کننده‌ى حدود آزادى باشد وحى الهى است که از طریق پیامبران به ما مى‌رسد. وحى الهى از جانب آفریدگار انسان است آفریدگارى که مصنوع خود را بهتر از دیگران مى‌شناسد و از نیازهاى واقعى و نیازهاى کاذب او کاملا آگاه مى‌باشد.

خالق انسان در رتبه‌ى انسان نیست که رقیب و مخالف او باشد، بلکه در ساحت برترى قرار دارد که به انسان از دیدگاه یک معلّم دلسوز و مهربان مى‌نگرد.

طبعا نباید دستورهاى او را مخالف آزادى دانست بلکه باید آن را تعدیل غرایز سرکش تلقّى کرد.

این‌که گاهى گفته مى‌شود: انسان میان دو اصل «آزادى» و «تکالیف دینى» مخالف درگیر است که اگر اوّلى را بگیرد باید دومى را رها کند و اگر دومى را برگزیند، آزادى از دست رفته تلقّى مى‌گردد؛ این نوع نگرش بر تعالیم مذهبى نگرشى واقع بینانه نیست، تعالیم دینى، ساخته و پرداخته‌ى انسان رقیب نیست که به حریم آزادى او با تعالیمش تجاوز کند، بلکه این تعالیم از یک عالم برتر همراه با رحمت و مهربانى فرود آمده است. در این صورت، نباید نوعى معادله‌ى رقابتى میان این دو برقرار کرد، بلکه باید هردو را گرفت. اینجا اگر بخواهیم از مثلى بهره بگیریم، باید بگوییم: تعالیم دینى از قبیل تعالیم پدر و مادر است که کودک را از آزادى مطلق باز مى‌دارند. در چنین شرایط به فکر کسى نمى‌رسد که یا باید کودک آزاد باشد یا فرمان پدر و مادر اجرا گردد. بلکه همگان به خاطر آگاهى از ضیق درک کودک و گستردگى آگاهى پدر و مادر یک نظر بیش نمى‌دهند و آن این‌که آزادى کودک باید در حدود امر و نهى پدر و مادر صورت پذیرد.

در اینجا حدیثى که از رسول گرامى درباره‌ى پیامبران وارد شده است و با گفتار ما تناسب بیشترى دارد نقل مى‌کنیم و آن این‌که:

»و لا بعث اللّه نبیّا و لا رسولا حتّى یستکمل العقل و یکون عقله أفضل من عقول أمّته«.(1)

»خداوند هیچ پیامبر و رسولى را برنیانگیخت جز این‌که خردها را تکمیل کند، از این نظر باید خرد پیامبر بالاتر از خردهاى امت خویش باشد«.

اصولا باید هر نوع آزادى‌طلبى در حدّ واقعیت انسان باشد، و هر نوع فزون طلبى از آن واقعیت، کژراهى است که به نتیجه نمى‌رسد، واقعیت آفرینش انسان بندگى و وابستگى او به جهان بالاست، و این واقعیت‌بخشى از آفرینش اوست و هر کارى انجام دهد بندگى خود را نمى‌تواند نسبت به خالق خود منکر شود، و قرآن نیز این اندیشه را چنین بیان مى‌کند:

إِنْ کُلُّ مَنْ فِی اَلسَّماواتِ وَ اَلْأَرْضِ إِلاّ آتِی اَلرَّحْمنِ عَبْداً.(2)

»آنچه در آسمان‌ها و زمین است بنده‌ى رحمن (خدا) مى‌باشد«.

در این صورت، هر نوع طلب آزادى و رهایى از قید که در نقطه مقابل بندگى انسان باشد یک نوع تخلّف از واقعیت به شمار مى‌رود.

گذشته از این، هرگاه نظرى بر تعالیم محدودکننده‌ى اسلام بیفکنیم، درست است که در وهله‌ى نخست، آزادى انسان را محدود مى‌سازد، ولى آن‌گاه که در آثار سازنده‌ى این تعالیم فکر کنیم، خواهیم دید که همه‌ى این تعالیم مایه‌ى پیدایش زندگى اجتماعى سالم است که در آن همه‌ى افراد بسان برادر در کنار هم زندگى مى‌کنند. شما دستورات اسلام را در مورد خوردنى‌ها و نوشیدنى‌ها در نظر بگیرید، از آنچه که نهى کرده دانش امروز ضرر آن را اثبات نموده و آنچه را که مجاز شمرده مفید بودن و لااقل بى‌ضرر بودن آن از نظر علمى روشن گشته است.

درست است «روزه» محدودیت خاصى در زندگى انسان پدید مى‌آورد ولى همین محدودیت سرچشمه‌ى یک رشته آثار سازنده‌اى است که در زندگى فردى و اجتماعى انسان نمایان مى‌گردد.

ما در این‌جا در مقام بیان ویژگى‌هاى تعالیم فردى و اجتماعى اسلام نیستیم، زیرا سخن درباره آنها به درازا مى‌کشد، فقط این نکته را یادآور مى‌شویم که نباید محدودیت‌هاى دینى را برخلاف آزادى شمرد یا دین را رقیب آزادى خواند، بلکه باید تعالیم آن را تعالیم ولىّ مهربانى اندیشید که به آزادى کودک و نوجوان اثر خاصّى مى‌بخشد.

اگر در میان غربیان تعالیم دینى کم‌رنگ شده و احیانا دین را رقیب آزادى مى‌اندیشند به خاطر این است که از رابطه‌ى واقعى بشر با خالق، آگاهى صحیح نداشته و لذا در فکر دین‌زدایى از جامعه خود هستند و دین را رقیب بشر و دشمن آزادى معرّفى مى‌کنند، این سخن بسان این است که یک کودک ناآگاه از مصالح محدودیت‌هاى والدین خود، رنج کشیده احیانا گریه مى‌کند و خود و مادر را آزار مى‌دهد. چه کند؟ از رابطه‌ى واقعى خود با مادر ناآگاه است. امروز افرادى که سکولاریسم، پلورالیسم و لیبرالیسم و امثال اینها را بر زندگى دینى ترجیح مى‌دهند و جامعه را به سوى این مکتب‌ها سوق مى‌دهند دچار دو اشتباه مى‌باشند.

1. وابستگى انسان را با عالم بالا نادیده انگاشته و احیانا درک نمى‌کنند.

2. زندگى به ظاهر زیبایى به دست مى‌آورند امّا در درون آن، صدها تضاد و بدبختى دامنگیر آنها مى‌شود و گسترش جنایت‌ها و انحلال خانواده‌ها و ذوب شدن عواطف و امثال آن، نتیجه‌ى چنین تفکر مادى‌گرایانه است.


1) اصول کافى، باب عقل.

2) مریم / 93.