انسان آزادىخواه، از آنجا که حالت موجود را با خواستهى خود همسو نمىبیند، پیوسته مىخواهد، این حالت را از دست بدهد و حالت دیگرى را که با خواست او همسو است به دست آورد، بنابراین، آزادیخواه، در تمام مراحل، و لو با یک سلسله اندیشههاى غیر صحیح، وضع موجود را به صلاح خویش ندانسته و پیوسته از آن مىگریزد تا حالت دیگرى-که آن را به سود خود و یا ملت خویش
مىانگارد-به دست آورد.
چیزىکه در اینجا مهم است، سخن دربارهى عامل تعیینکنندهى صلاحیت است و اینکه به چه میزان، حالت نخست، با واقعیت او همسو نبوده و از آن مىگریزد و حالت دوم با او همسوست؟
این نقطه در بحثهاى مربوط به آزادى بسیار مهم و اساسى است و تا این عامل از نظر خرد مشخّص نگردد، آزادى مفهوم عقلانى پیدا نکرده و یک نوع آزادى جنگلى تلقّى مىشود.
در اینجا عواملى را مىتوان تعیینکنندهى این حالت دانست که از آنها به ملاکهاى گزینش تعبیر مىکنیم: