در تفسیر هر متن و یا هر پدیده حتى یک تندیس و تصویر نقاشى که محصول کار یک فرد انسان عاقل است باید یک رشته پیشفرضهایى محترم شمرده شوند تا راه تفسیر پدیده بازگردد، باید فرض کنیم:
1. نویسنده متن، عاقل و خردمند بوده است.
2. درخواستها یا گزارشهاى او در این متن از اراده جدى او ریشه گرفته است و هرگز مطایبه در کار نبوده و به هزل سخن نگفته و یا ننوشته است.
3. او در نگارش هر برگى راه توریه را پیش نگرفته و هرگز از جمله، خلاف ظاهر آن را اراده نکرده است.
4. از آنجا که حکیم است بر ضد غرض خود کارى صورت نداده است.
5. او در این نگارش برخلاف قواعد زبان چیزى ننوشته و مثلا فعل ماضى را در گذشته و فعل مضارع را در آینده به کار برده است.
6. او هر واژهاى را در معنى خود بکار برده، و اگر به مناسبتى، لفظ در غیر معنى واقعى به کار برده، طبعا، همراه با قرینه بوده است.
این نوع پیشفرضها جاى انکار نیست و هر فردى بخواهد دست به تفسیر بزند باید این اصول را محترم بشمارد ولى باید توجه نمود که این نوع پیشفرضها، نه تنها مانع از فهم حقیقت نمىشوند بلکه نردبان فهم حقیقت و وسیله فهم مقاصد نویسنده مىشود.
این نوع پیشفرضها بسان ادوات و ابزار انسانى است که مىخواهد به وسیله آنها آب از چاه بکشد، ذهن انسان بسان چاه عمیق است و مقاصد او به صورت آبى است که در آن گرد آمده است سپس به وسیله موتور یا با چرخ و ریسمان و دلو به استخراج آب مىپردازد در اینجا نمىتوان این نوع پیشفرضها را مانع از فهم حقیقت دانست، و باید آنها را وسیله استنطاق و به زبان درآوردن متن به شمار آورد و هرگز چیزى را بر متن تحمیل نمىکند.