در قلمرو احکام، نیز همین نظر حاکم است، قرآن در سورههاى مختلف یک رشته احکام رفتارى را بیان کرده است، ربا را تحریم و دادوستد را ترویج مىنماید مانند: وَ أَحَلَّ اَللّهُ اَلْبَیْعَ وَ حَرَّمَ اَلرِّبا(1)، در تفسیر این آیات باید مناط احکام و مصلحتاندیشىها را در نظر گرفت تا از این طریق ارتباط این احکام را به عالم وحى روشن ساخت.
یکى از معجزههاى قرآن و یا اسلام، تشریع احکام شرعى است که بدون مجلس قانونگذارى، تمام زندگى بشر را در پوشش قانون درآورده و حلالها و حرامها و فرایض و محرمات را بیان کرده است و در قسمتى از احکام دست او را باز گذاشته است.
بنابراین، شرط نخست «شلایر ماخر» در مورد عقاید و معارف که براساس برهان عقلى و یا بر تحسین و تقبیح استوارند، موضوع ندارد همچنانکه در مورد احکام که مربوط به رفتار انسانى است جریان از این قبیل است. تنها موردى که مىتوان براى سخن او بهگونهاى صحه نهاد آیاتى است که در آن آداب جاهلى و سنتهاى رایج محکوم شده است، مسلما شناسایى شرایط حاکم در مورد این موارد، به آیات روشنى مىبخشد، اینک دو نمونه را یادآور مىشویم:
1. قرآن در مواردى از «وأد» (زندهبهگور کردن دختران) سخن مىگوید.
آگاهى از شیوهى عمل آنان به دلالت آیه روشنى مىبخشد آنجا که مىفرماید:
وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیّاهُمْ.(2)
»فرزندان خود را از ترس قحطى نکشید ما شما و آنان را روزى مىدهیم.
2. قرآن حیات پیامبران را در سورههاى مختلف مطرح مىکند و سرگذشت
یوسف را «احسن القصص» مىداند، آگاهى از زندگانى پیامبران و لو به وسیله عهدین، مفاهیم این آیات را روشنتر مىسازد همچنانکه موارد اختلاف قرآن با آن کتابها را به روشنى آشکار مىکند.
خلاصه اینکه: قرآن در تبیین معارف و عقاید، احکام و دستورات، خبرها و گزارشها، هیچگاه متأثر از افکار و آداب روز نبوده، ولى در مواردى که به نکوهش آداب و فرهنگ آن روز مىپردازد آگاهى تفصیلى از حرکتها و جریانهاى جامعهى آن روز به مفاد آیات روشنى مىبخشد.
آنچه گفتیم در کتابهاى بشرى نیز حاکم است، یعنى اطلاع از فرهنگ و آداب، نوشتار مؤلف و شعر شاعر را روشنتر مىسازد.
اینک دو نمونه را یادآور مىشویم:
1. ابو القاسم فردوسى (متوفاى 385) قهرمان خیالى یا واقعى خود را چنین توصیف مىکند:
به روز نبرد آن یل ارجمند
برید و درید و شکست و ببست
به تیغ و تیر و گرز و کمند
یلان را سر و سینه و پا و دست
آگاهى از ادوات جنگى آن روز و کیفیت نبرد در میدانهاى جنگ، واقعیت این دو شعر را روشنتر مىسازد. و اینکه هریک از افعال چهارگانه به چهار سبب مستند مىباشد. بریدن با تیغ، دریدن با تیر، شکستن با گرز و بستن با کمند، صورت پذیرفته است.
خلاصه سخن اینکه: تأثر از آداب و رسوم فرهنگ معاصر مؤلف چیزى است، و آگاهى از آنها مایهى روشنى متن، چیز دیگرى است. آنچه که دربارهى برخى از آیات قرآن مىتوان گفت همین دومى است.
آرى اندیشههاى بشرى که مستند به جهان وحى نیست چهبسا از فرهنگ معاصر خود متأثر شده و آن را در قالب متن خود مىآورد.
مثلا: سعدى دربارهى اعتدال امزاج انسان چنین مىگوید:
چار اصل مخالف سرکش
چند روزى شوند باهم خش
گر یکى زین چهار شد غالب
جان شیرین برآید از قالب
سعدى این اندیشه را (سلامتى مزاج انسان در گرو تعادل چهار عنصر مخالف سرکش است) از دانش معاصر آن روز بهره گرفته که مزاج انسانى را با چهار عنصر به نامهاى صفرا و سودا، بلغم و خون تفسیر مىکردند و غلبه یکى بر دیگرى را مایه بیمارى مىدانستند و تعادل آنها را مایه صحت.
در حالىکه علم پزشکى امروز صحت مزاج را از طریق فرضیههاى جدید تفسیر مىکند.
کتابهاى علوم طبیعى در گذشته و حال، متأثر از علوم حاکم بر روز است.
در دوران شیخ الرئیس هیئت بطلیموس حاکم بر اندیشه بشرى بوده که زمین را مرکز و افلاک را در حال حرکت به دور زمین معرفى مىکرد در حالىکه امروز تفسیر جهان بالا به گونهى دیگرى است، زمین از مرکزیت بیرون رفته و خورشید حالت مرکزیت به خود گرفته است، مسلما متون هردو دوره به دانش روز اعتماد مىکند.
بنابراین هرگاه سخن «شلایر ماخر» را بپذیریم جایگاه آن کتابهاى بشرى است که بر اصول فرهنگى و آداب و دانش روز نوشته شده باشد نه در مورد وحى الهى و سخنان معصومان علیه السّلام که از عالم بالا سرچشمه مىگیرند، نه از اندیشه آنان، تا ذهنیّت آنان مطرح گردد.
1) بقره / 275.
2) انعام / 151.