نخست باید دید زادگاه مسأله کجاست، آیا متکلمان غربى این مسأله را طرح و وارد حوزه کلامى کردهاند، و یا اینکه مسأله در فلسفه و یا کلام اسلامى ریشه دارد، یا هر دو گروه آن را مطرح کردهاند بدون این که از یکدیگر اقتباس کنند و به اصطلاح از قبیل «توارد خاطرین» مىباشد؟
ولى از آنجا که «پلورالیزم دینى» قرائت و تفسیرهاى گوناگونى دارد، نمىتوان براى همهى آنها ریشه در کلام و یا فلسفهى اسلامى جست هر چند برخى از صورتهاى آن مورد پذیرش متکلمان اسلامى بوده، و دربارهى آن با عنوان دیگرى بحث نمودهاند – مع الوصف – گاهى تصور شده است که مسأله مذکور در محافل علمى شرق مطرح گردیده و اسامى آنانى را که طرح این مسأله به آنها نسبت داده شده عبارتند از:
1. یوحناى دمشقى مبتکر این مسأله بوده و حتى رسالهاى در این مورد نوشته است.(1)
یادآور مىشویم: یوحناى دمشقى از مسیحیان دربار خلفاى عباسى مانند مأمون و معتصم و واثق و متوکل بوده، او به خاطر معلومات چشمگیرى که در طب و پزشکى داشت، مورد توجه خلفاى عباسى قرار گرفته بود و او بود که فتنه «قدم قرآن» و «عدم حدوث کلام خدا» را پدید آورد، تا با انتشار «قدم کلام خدا» قدم مسیح را که «کلمة اللّه» است ثابت کند و سرانجام در سال 248 در سامرا درگذشت.(2)
از آنجا که رساله او در دست نیست، هرگز نمىتوان درباره آن داورى نمود، و بر فرض صحت نگارش چنین رسالهاى، شاید هدف او، دعوت به زندگى مسالمت آمیز بوده، تا از این طریق بر مسیحیان ساکن کشورهاى اسلامى عزت بخشد.
ممکن است او در طرح این مسأله هدفى مشابه هدف «قدم قرآن» داشته و آن این که پیروى از همه ادیان، مایه رستگارى است، تا از این طریق از تعصب و انحصارگرایى مسلمانان بکاهد و پیروان دیگر مذاهب را در سطح مسلمانان قرار دهد.
آنچه گفته شد، همگى حدس است و خداست که از واقع آگاه است.
2. اخوان الصفا در رسائل خود، مسأله کثرت دینى را مطرح کردهاند، آنجا که مىگویند: «بدان در هر دینى، حق موجود است، و حق بر هر زبانى جارى مىشود، و ورود شبهه بر هر انسانى جایز و امکانپذیر مىباشد.
برادرم، کوشش کن، حق را به هر کسى که دین و مذهبى در اختیار دارد، یا به آن چنگ انداخته است بیان کنى و شبههاى که بر ذهن او وارد شده است بزدایى، مشروط بر این که توانایى این کار را داشته باشى و در غیر این صورت، گرد آن نگرد، و خود را بر آن توانا معرفى مکن.
اگر احتمال مىدهى دینى بهتر از آنچه که برگزیدى، هست، بسنده مکن، بهتر از آن را طلب کن هرگاه بر چنین آیینى دست یافتى، بر آیین پست اصرار مورز، بر تو لازم است که آیین دوم را که افضل است برگزینى، و به آن دل بندى.
خود را به ذکر عیوب مردم مشغول مساز، بلکه بنگر مذهب تو پیراسته از عیب هست؟«.(3)
تنها، عبارت نخست، حاکى از وجود نوعى حق در تمام ادیان است (هرگاه تعبیر به ادیان را صحیح بدانیم) و آنچنان نیست که فقط یک دین در میان تمام ادیان حق بوده و در دیگر ادیان حتى یک عنصر حق در آن پیدا نشود، بلکه قدر مشترکهاى میان تمام ادیان آسمانى وجود دارد، و این مطلب سخن نوى نیست، بلکه اسلام منادى آن است. قرآن به هنگام دعوت اهل کتاب روى قدر مشترکى به نام «توحید در عبادت» انگشت مىنهد و همگان را بر این اصل دعوت مىنماید چنان که مىفرماید:
»قُلْ یا أَهْلَ اَلْکِتابِ تَعالَوْا إِلى کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاّ نَعْبُدَ إِلاَّ اَللّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً…» (آل عمران / 64(.
»بگو همگى بیایید اصلى را که میان ما و شما یکسان است بپا داریم و آن این که جز خدا را نپرستیم و براى او شریک و انبازى قائل نشویم«.
جملههاى بعدى حاکى از آن است که بر هر انسانى لازم است از آیین افضل و برتر پیروى کند، و کوشش کند آن را تحصیل نماید، و این مطلب، حاکى از انحصار گرایى آنان در دین است، نه کثرتگرایى در آن.
3. غزالى در برخى از کتابهاى خود جز یک فرقه همه ی فرق اسلامى را اهل نجات مىداند. هر دو قرائت را در ذیل حدیث هفتاد و سه ملت صحیح تلقى مىکند آنجا که مىفرماید: در ذیل حدیث «ستفرق أمّتى إلى ثلاث و سبعین فرقة» دو عبارت وارد شده و هر دو صحیح است.
1. الناجیة منها واحدة.
2. الهالکة منها واحدة.
جمله ی نخست، حاکى از انحصار حق در یک فرقه، در حالى که بنا به نقل دوم همه بر حق بوده و فقط یک فرقه گمراه خواهند بود.(4)
هرگاه ما به همین اندازه از عبارت او اکتفا کنیم، باید بگوییم: غزالى نوعى «پلورالیزم مذهبى» را فقط در هفتاد و دو فرقه اسلامى پذیرفته است ولى ذیل عبارت او حاکى است که تنها یک فرقه را بر حق مىداند و آن فرقهاى است که بدون نیاز به شفاعت و یا عذاب موقت در دوزخ، وارد بهشت مىشوند، امّا دیگر فرقهها بر اثر کوتاهى در عقیده طرد مىشوند، در سایه شفاعت شافعان، یا پس از عذاب موقت در آتش، از آلودگى پاک شده و پس از پالایش وارد بهشت مىشوند.(5)
یک چنین اندیشه، سخن تازهاى نیست و ارتباط به «پلورالیزم دینى» ندارد زیرا از نظر کلام اسلامى فقط کافر، مخلّد در آتش است و غیر او به انحاى مختلف از آتش در آمده و راهى بهشت مىشوند.
او در کتاب «المنقذ من الضلال» عبارتى دارد که از نظر خواننده گرامى مىگذرانیم:
اختلاف مردم روى زمین در دین یا اختلاف امت اسلامى در مذهب در عین فزونى بسان دریاى ژرفى است که بیشترین مردم در آن غرق شدهاند، جز افراد کمى نجات نیافته، و هر گروهى تصور مىکند که نجات از آن اوست، و هر حزبى به آنچه که در نزد او است خوشحال است.(6)
این عبارت درست بر ضد «پلورالیزم دینى» گواهى مىدهد زیرا غزالى اکثریت مردم روى زمین را غرق شده در دریاى ضلالت مىانگارد و نجات یافتگان را گروه بسیار کم.
از قبل از نیمه قرن بیستم 1950، کوچکترین اثر و ردپایى از این مسأله در
مطبوعات کشور مشاهده نمىشود و روح مسأله حاکى است که پلورالیزم یک اندیشه کاملا غربى است که وارد حوزه اندیشه شرقیان شده است، و از این که مسأله، تفسیر و قرائتهاى مختلف و گوناگون دارد، مىتوان گفت که فاقد اصالت اسلامى است و اگر ریشه اسلامى داشت در طول چهارده قرن، مسأله محققانهتر و روشنتر حل و فصل مىگردید.
آرى در نیمه دوم قرن بیستم آقاى دکتر میمندى نژاد در ایران مسأله ی «پلورالیزم دینى» را مطرح کرده و آیه یاد شده در زیر را گواه بر رستگارى پیروان تمام مذاهب آسمانى گرفت، و بزرگترین دستاویز او همین آیه است.
»إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ اَلَّذِینَ هادُوا وَ اَلنَّصارى وَ اَلصّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَ اَلْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (بقره / 62(.
»آنان که ایمان آوردهاند (مسلمانان) و یهودیان و نصارى و صابئان، هر یک به خدا و روز رستاخیز ایمان بیاورد، و عمل صالح انجام دهد، براى آنان در نزد پروردگار خود پاداش است، و هیچگونه ترس و اندوهى براى آنان نیست«.
استدلال با آیه از ابتکارات او نبوده، و مفسران اسلامى در تفسیر آیه، که مضمون آن در سورههاى دیگر(7) نیز آمده است، تصریحا و یا تلویحا به چنین برداشت غیر صحیح اشاره کرده و به تفسیر آیه پرداختهاند، حتى ابوالاعلى مودودى در کتاب خود(8) چنین برداشت را بزرگترین افترا بر قرآن توصیف کرده و به تفسیر آیه پرداختهاند و نگارنده نیز در کتاب «مفاهیم القرآن«(9) آنگاه که درباره جهانى و خاتم بودن شریعت محمدى سخن مىگوید، آیه را به عنوان دلیل مخالفان مطرح و به تحلیل آن پرداخته است.
در نظام گذشته بین سالهاى چهل و پنجاه در تهران «کانون یکتاپرستى جهان» تأسیس و افتتاح شد، و فردى که در گذشته صاحب امتیاز مجله دینى بود، با یک چرخش صد و هشتاد درجهاى در رأس آن قرار گرفت، گشایش چنین مؤسسه، رنگ سیاسى داشت و هدف تضعیف باورهاى جوانان انقلابى بود که با نظام در جنگ و نبرد بودند.
اما امروزه چیزى که مایه گرمى بازار این اندیشه در کشور ما شده دو کتاب ذیل است:
1. فلسفه دین، نگارش جان هیک مسیحى (متولد 1922) وى در این کتاب این مسأله را در پرتو تلقى جدیدى که در وحیانى بودن کتب آسمانى دارد، مطرح کرده و در اثبات آن مىکوشد و پافشارى مىکند.
2. صراط هاى مستقیم، نگارش آقاى دکتر عبد الکریم سروش، که نظر جان هیک را پذیرفته و این اندیشه را در قالب حکایات و تمثیلات ریخته و به همان نام منتشر کرده است.
گذشته از محتواى خود کتاب، نام آن نوعى با قرآن که راه نجات و رستگارى را منحصر به یک راه مىداند در تضاد است آنجا که مىفرماید:
»وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا اَلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ ذلِکُمْ وَصّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (انعام / 153(.
»این است راه راست من از آن پیروى کنید، نه راههاى دیگر تا مبادا شما را از راه خدا پراکنده سازد، این چیزى است که خدا آن را به شما سفارش مىکند تا پرهیزگار شوید«.
شایسته بود، نویسنده محترم لااقل از چنین نامگذارى صرفنظر مىکرد تا لااقل نام کتاب رودررویى صریح با قرآن نداشته باشد.
این دو کتاب به اضافه جهانى شدن فرهنگ و ترجمه کتابهاى کلامى سبب انتشار این مسأله، و نگارش رسالهها و مقالات گردیده است.
1) چشماندازهاى ایران، شماره ی یکم.
2) الاعلام: 8 / 211، ابن زهرة تاریخ المذاهب الإسلامیة:2 / 394؛ لغتنامه دهخدا: 141، 21112.
3) »فاعلم انّ الحقّ فى کلّ دین موجود، و على کل لسان جار، و أنّ الشبهة دخولها على کلّ إنسان جائز ممکن. فاجتهد یا أخى أن تبین الحقّ لکلّ صاحب دین و مذهب مما هو فى یده، أو مما هو متسمک به، و تکشف عنه الشبهة التى دخلت علیه، إن کنت تحسن هذه الصناعة، و إلاّ فلا – تتعاطاها، و لا تدّعها إن کنت لا تحسنها، و لا تمسک بما أنت علیه من دینک و مذهبک، و اطلب خیرا منه، فإن وجدت فلا یسعک الوقوف على الأدون، ولکن واجب علیک الأخذ بالأخیر الأفضل، و الانتقال إلیه و لا تشتغلنّ بذکر عیوب مذاهب الناس، ولکن انظر، هل لک مذهب بلا عیب. (رسائل اخوان الصفا: 3 / 501(.
4) فیصل التفرقة بین الإسلام و الزندقة: 106.
5) فیصل التفرقة: 107.
6) المنقذ من الضلال 1، ص 17 – 18، ط مکتبة الهلال.
7) مائده / 69؛ حج / 17.
8) الإسلام فى مواجهة التحدیات المعاصره: 190 – 206.
9) مفاهیم القرآن: 3 / 200 – 214.