علم فقه در طول تاریخ خود فقهاى بزرگى در دامن خود تربیت کرده است اصطکاک و برخورد آراى آنان این علم را به سوى تکامل پیش برده است و طبعا برخورد آرا در عین این که افق را روشن مىسازد اختلافاتى را نیز پدید مىآورد ولى باید دید این شخصیتهاى عظیم دینى چرا درباره احکام الهى به اختلاف نظر رسیدهاند؟ در مقاله یاد شده در اینباره چنین اظهار نظر شده است:
»سر اختلاف آراى تفسیرى و فقهى مفسران و فقیهان را مىتوان در اختلاف آراء و مبادى انسانشناسى، طبیعتشناسى و خداشناسىشان جستجو نمود«.
از بحث پیشین درباره مقدمات و مبادى اجتهاد، نااستوارى این سخن روشن گردید، زیرا با توجه به این که علومى از قبیل طبیعتشناسى هیچگونه تأثیرى در استنباط احکام الهى ندارند، اختلاف نظر در این علوم چه تأثیرى در اختلاف آراى فقهى فقیهان خواهد داشت؟ دو فقیه را در نظر آوریم که بر فرض یکى طرفدار نظریه «ثبات انواع» و دیگرى طرفدار نظریه «تحول انواع» است، حال این دو فقیه مىخواهند درباره روایات مربوط به یک موضوع از نظر سند و دلالت به بحث و اجتهاد بپردازند بدون شک اختلاف نظر آنان درباره «ثبات یا تحول انواع» هیچگونه تأثیرى در دیدگاه فقهى و اجتهادى آنان ندارد.
گذشته از این، اصولا فقهاى شیعه از عصر غیبت صغرى تاکنون هرگز در خداشناسى اختلافنظر نداشتهاند تا راز اختلاف آراى فقهى آنان را، بدین طریق توجیه نماییم، همه آنان خدا را آفریدگار انسان و جهان یکتاى بىهمتا، قیوم مطلق، واجب الوجود بالذات و… دانسته و شناختهاند که براى هدایت انسان به سوى کمال و سعادت دنیوى و اخروى، پیامبران را با قوانین نجاتبخش وحى مبعوث نموده است و فقیهان نیز در ارائه راه و رسم زندگى دینداران و خداپرستان همان رسالت
پیامبران را بر دوش دارند. اصول یاد شده، مورد قبول همه فقهاى اسلام بوده و مىباشد، با این حال چگونه مىتوان گفت: «سر اختلاف آراى فقیهان، اختلاف آنان در خداشناسى است» در هر صورت ادعاى مقاله «قبض و بسط» در این مورد کاملا غیر واقع بینانه و غیر منطقى است. ما در این جا براى آگاهى خوانندگان محترم عمدهترین عوامل اختلاف آراى فقهى فقیهان را یادآور مىشویم: