اگر چه علوم بیگانه از اجتهاد و استنباط، در شیوه استنباط احکام و مبادى اجتهادى هیچگونه تأثیرى ندارند و بود و نبود آنها در پیدایش ملکه «اجتهاد» در انسان یکسان است، ولى در پیدایش موضوعات جدید کاملا مؤثرند.
کاوشهاى علمى در طبیعت و آفرینش، مصداقهاى جدیدى براى احکام فقهى پدید مىآورد چنان که جریان کشف نامتعادل بودن شبانهروز در قطبین و حوالى آن، از این مقوله است. در اینجا حکم کلى (وجوب) و موضوع (صلاة) آن ثابت و دگرگونى در مصداق است و تفاوت میان موضوع، و مصداق بر آگاهان به علم اصول و فقه پوشیده نیست.
همچنان که آگاهى از رشتههاى مختلف علمى، بینش خاصى به فقیه مىدهد که احیانا در تشخیص شرایط مناسب براى اجراى احکام قضایى و شناخت مصادیق (البته فقط اجرا و شناخت مصادیق) تأثیر مىگذارد.
نتیجه اینکه تأثیر علوم در استنباط احکام، از ارائه موضوعات جدید، و
اعطاء بینش صحیح براى اجراى احکام قضایى، پا فراتر نمىنهد.