در گذشته پایه تأثیر گذارى علوم طبیعى در فهم آیات، مربوط به تبیین آفرینش روشن گردید، اکنون وقت آن رسیده است که پایه ی تأثیر علوم و فلسفه و عرفان را در استنباط احکام، روشن سازیم.
در نظریه قبض و بسط، آگاهى علوم بیگانه را در فهم شریعت و استنباط احکام، ضرورى و لازم دانسته شده.
در این مورد چنین آمده است:
»همواره فهم شریعت به مبانى بیرون از شریعت و فهم فقهى به مبانى بیرون از فقه (کلام، روان شناسى و…) مستند و مسبوق است این امر اختیارى نیست چنین گمان رفته است که گویى مهمترین علمى که به کار فقیهان مىآید، علم متورم اصول است کمتر به این نکته توجه مىرود که درک خود را از جامعه و انسان و تاریخ هم باید نو کرد، دانستن اینها هم درست مانند «علم اصول» مقدمه اجتهاد صحیح و عصرى است «انسان شناسى» و «جهان شناسى» و «علم تاریخ» از مبادى بعیده لازم براى فهم شریعت و لذا فهم فقهىاند.
باور نکنید که فقیهى در حین فهم حکم از عرفان و علوم و فلسفه و… کمک نگیرد بدون در میان آوردن اینها، قدم از قدم نمىتوان برداشت«.