قرآن مجید در آیهاى رباخوار را به انسانى جنزده تشبیه مىکند و مىفرماید: «اَلَّذِینَ یَأْکُلُونَ اَلرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاّ کَما یَقُومُ اَلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ اَلشَّیْطانُ مِنَ اَلْمَسِّ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قالُوا إِنَّمَا اَلْبَیْعُ مِثْلُ اَلرِّبا وَ أَحَلَّ اَللّهُ اَلْبَیْعَ وَ حَرَّمَ اَلرِّبا…» (بقره:275(.
»کسانى که ربا مىخورند برنمىخیزند مگر برخاستن کسى که شیطان بر اثر تماس او را آشفته کرده است، این بدان سبب است که آنان گفتند داد و ستد صرفا مانند ربا است و حال این که خدا داد و ستد را حلال، و ربا را حرام گردانیده است«.
در این آیه رباخوار، به انسانى که جن با او در تماس بوده تشبیه شده و تلویحا نظریه «جنون افراد معلول جنزدگى است» را پذیرا شده است.
از آنجا که پیشرفت علوم، علل طبیعى جنون را به صورت خلل در اعصاب ادراکى پیدا کرده است طبعا یک نوع تعارضى میان این حقیقت علمى و مفاد آیه بوجود آمده است.
مفسران در رفع این تعارض وجوهى را ذکر کردهاند:
مؤلف «منار» مىگوید: خدا در این دنیا به زبان نوع مردم سخن گفته است زیرا آنان معتقد بودند که جنون دیوانگان مربوط به تصرف جن است. یک چنین سخن گفتن مانعى ندارد زیرا قرآن در مقام تشبیه است بدون این که نظر مردم آنان
زمان را درباره ی واقعیت جنون بپذیرد.
مرحوم علامه طباطبایى این نظر را مردود دانسته و مىگوید: مفاد آن این است که به کلام خدا باطل راه یافته در حالى که قرآن مىگوید: «… لَکِتابٌ عَزِیزٌ – لا یَأْتِیهِ اَلْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ…» (فصلت / 41 – 42(.
آنگاه خود او از طریق دیگر به تفسیر آیه پرداخته و آن این که تفسیر جنون از طریق تصرف جن مانع از پذیرش علل طبیعى نیست زیرا آن علل غیبى در طول این علل ظاهرى مانند اختلال اعصاب و آفت دماغ قرار گرفتهاند.
اشکال از اینجا پیدا شده است که تصور کردهاند که علل غیبى در ردیف علل مادى است که اگر دومى را پذیرفتیم دیگر نمىتوان علل غیبى را پذیرفت در حالیکه این دو نوع علت در رتبه واحد نداشته است.(1)
در این آیه تحولات علمى مایه ی تحول در فهم شریعت نشده بلکه با فهم شریعت تعارض را برداشته است، و آن اینکه در مکتب عدلیه اعتراف به علل طبیعى مانع از اعتراف به علل غیبى نیست، تعارض از آنجا پدید آمده است که شریعت را به درستى نفهمیدهاند و خیال کردهاند باید یکى را پذیرفت، با علل طبیعى یا علل غیبى.
1) المیزان: 2 / 412.