یکی از ابزار شناخت، استقراری است، ولی استقرار در صورتی می تواند نتیجه بخش باشد که تمام موارد آن مورد بررسی قرار گیرد و استقرای ناقص نتیجه بخش نبوده و جز ظنی بیش نمی آفریند.
در یک چنین مسأله بزرگ یعنی تأثیر گذاری همه ی علوم در یکدیگر نمی توان به استقرا1ر ناقص که هم اکنون یادآور می شویم، اعتماد کرد.
1. «نظریه «گالیله» در حرکت زمین، هیئت بطلمیوسى را دگرگون ساخت، و در بسیارى از معرفتهاى بشرى، تأثیر گذاشت» ولى با این شاهد جزئى نمىتوان آن ادعاى بزرگ را ثابت نمود، آیا این نوع تحول در امور فلکى، در علوم ادبى هم اثر گذاشت. بدین معنى که قواعد مربوط به «فاعل» و «مفعول» و «مضاف الیه» را دگرگون ساخت؟ آیا «نیوتن» با کشف جاذبه عمومى در مسأله غرامات و ضمانات و حقوق انسانى هم ایجاد دگرگونى کرد؟ جان سخن اینجاست که آیا هر نوع تحول در علوم طبیعى، در علوم اعتبارى مؤثر است و یا دگرگونى در علوم اعتبارى، علوم طبیعى را با دگرگونى روبرو مىسازد.
2. مسأله تکامل انواع از زمان «لامارک» تا برسد به عصر «داروین» به صورت فرضیههایى مطرح گردید، و آخرین آنها فرضیه «موتاسیون» یعنى جهش است. مسلما ثبوت این فرضیهها در علوم وابسته تأثیر بسزا خواهد نهاد، ولى هرگز نمىتوان با این گواه جزئى، آن ادعاى کلى را ثابت کرد که اگر در گوشهاى از معرفتهاى بشرى تحولى رخ داد، در تمام معرفتها اثر خواهد نهاد.
ما شاهد دهها تحول در علوم طبیعى و فلکى بودیم و هستیم ولى تقسیم کلمه به «اسم» و «فعل» و «حرف» پیوسته پابرجاست. در حسن عدل و قبح ظلم تحولى رخ نداده است، اصول منطق و ریاضیات ثابت و استوار بوده و هستند و…
3. قبل از نهضت علمى در غرب (رنسانس) تعداد عناصر از چهار تجاوز نمىکرد، ولى پس از چنین نهضت هم واقعیت عناصر شناخته شد، و هم تعداد آنها از صد تجاوز کرد، ولى با این تحول عمیق، اصول اخلاق دگرگون نگردید، زیبایى پاسخ نیکى به نیکى به صورت یک اصل ثابت باقى ماند، و زشتى پاسخ نیکى به بدى، دگرگون نگشت، و با تقسیم احکام به «وجوب» و «ندب» و «اباحه» و «کراهت» و «حرمت» ثبات خود را از دست نداد.
4. روزى نیست که در جهان علم کشف تازه رخ ندهد و یا دانشمندان در جهان پزشکى و علوم طبیعى و مسائل فلکى، نوآورىهایى به دست نیاورند ولى
هزاران سال است که تقسیم مفاهیم به واجب و ممکن و ممتنع پا برجاست، و یا قانون علیت و معلولیت و اینکه هر پدیدهاى پدید آرنده دارد خدشهدار نشده، بلکه زیر بناى علوم را تشکیل مىدهد.
5. کشف میکروب به وسیله «پاستور» دگرگونى عظیمى در عالم پزشکى پدید آورد از این به بعد پزشکان بر آن شدند که دشمن واقعى انسان را بشناسند و با آن نبرد کنند. ولى این تحول عظیم در محدود علوم زیستى اثر گذاشت. ولى هرگز در اصل اقتصادى به نام «عرضه و تقاضا» مؤثر نبود.
6. نظریه نسبیت در فیزیک نظرى، بسیارى از مفاهیم دیرینه فیزیک را دگرگون ساخت و پس از آن نظریه «کوانتوم» در جهان فیزیک خودنمایى کرد او نیز در جهان فیزیک و در علوم وابسته دگرگونىهایى پدید آورد، ولى هرگز این تحولات در جهان فیزیک و یا در علوم طبیعى در لزوم تشکیل حکومت براى یک جامعه تأثیرى ننهاد، و این اصل با قامت راست، ثابت و پابرجا بوده و هست و خواهد بود زیرا زندگى اجتماعى بدون یک حکومت مقتدر، امکانپذیر نیست حکومتى که باید وظایف و حقوق را تعیین کند، و خود مجرى آن باشد.
هدف از طرح این نمونهها این است که روشن شود پیوند دانشها به صورت یک قضیه جزئى مسألهاى نیست که در آن کسى شک کند، ولى سخن در همگانى بودن آن است و آیا واقعا دامن همه دانشهاى بشرى با هم گره خورده، و تحول در گوشهاى مایه دگرگونى در همه دانشها است، یا اینکه دگرگونى از آن رشته از علوم است که با علمى که در این تحول رخ داده است به گونهاى مربوط باشد، چه نوع رابطهاى؟ این مطلب را بعدا تشریح خواهیم کرد.
یکى از اشتباهاتى که دامنگیر گذشتگان شده بود اجراى حکم «تکوین» بر «اعتبار» و همگون ساختن علوم حقیقى با علوم اعتبارى است، محققّانى مانند آیة اللّه شیخ محمد حسین اصفهانى (1296 – 1361) و علاّمه طباطبایى (1321 – 1402) و حضرت امام خمینى (1320 – 1409) قدّس اللّه أسرارهم به این اشتباه پى برده و پیوسته در تحلیلهاى خود از همگون ساختن احکام علوم اعتبارى با علوم حقیقى
هشدار مىدادند. مثلا قوانین: امتناع دور، و امتناع تسلسل یا وجود رابطه بین علت و معلول، تقدّم علت بر معلوم همه و همه از ویژگىهاى علوم تکوینى و حقیقىاند، یعنى در علوم حقیقى و ریاضى این قوانین حاکم و نافذند، نه در دانشهاى اعتبارى و وضعى مانند: نحو، صرف و برخى از علوم انسانى که واقعیت آنها در وضع و قرارداد خلاصه مىشود، و این خود به معنى نفى ارتباط میان این دو نوع دانشهاى بشرى است.