مکتب لذتگرایى به تقریرهاى گوناگون نمىتواند نشان یک مکتب اخلاقى انسانى باشد، زیرا اساس آن را «خودخواهى» و «انانیت» تشکیل مىدهد هر چند برخى از آن مکتبها نقاب «نفع عمومى» بر چهره دارند.
از این جهت برخى از فلاسفه ی غرب از مکتب لذتگرایى روى برتافته «عاطفهگرایى» را مطرح کردهاند. پایهگذاران این مکتب شخصیتهایى مانند «آدام اسمیت«، اقتصاددان انگلیسى (1723 – 1790 م(، «ارثر شوپنهاور» فیلسوف آلمانى (1788 – 1860(، «اگوست کنت» فیلسوف فرانسوى (1798 – 1857) مىباشند. آنان مىگویند هر کارى که انسان به سائقه ی خودخواهى انجام دهد فعل اخلاقى بشمار نمىرود و اگر آن را به سائقه «انسان دوستى» یا «غیر دوستى» انجام دهد کار او ارزشمند و اخلاقى خواهد بود.
آنچه لازم به ذکر است این است که این مکتب اختصاص به این سه شخصیت غربى ندارد بلکه ریشه آن را مىتوان در فلسفه ی هند نیز بدست آورد.
خلاصه مکتب از این قرار است:
در انسان غریزهاى به نام «حبّ ذات» وجود دارد و رفتارى را بدنبال مىآورد. چنین رفتارى ناشى از چنین میلى فعل عادى خواهد بود ولى در انسان در مقابل نهاد نخست نهادى به نام «نوع دوستى«، «انسان خواهى» وجود دارد و طبعا رفتار خاصى را
بدنبال خواهد داشت هرگاه انگیزه کار، نهاد دوم باشد کار او ارزشمند و اخلاقى خواهد بود.
خلاصه فعل طبیعى مانند خوردن و نوشیدن یا رفتارى که معلول خودخواهى انسان است فعل عادى بوده و احیانا قبیح و زشت خواهد بود ولى آنچه که از نهاد انساندوستى و غیرخواهى سرزند فعل اخلاقى و ارزشمند مىباشد.
مکتب عاطفى هم مذهب هندى است و هم مسیحیان امروز از آن دم مىزنند. و نیک اندیشان غرب که با نام آنان آشنا شدیم به ترویج آن پرداختهاند و در اسلام نیز به افعالى که از انگیزه انساندوستى سرچشمه گیرد تشویق فراوانى بعمل آمده است که دو نمونه را یادآور مىشویم:
امیر مؤمنان علیه السّلام در نامه ی خود به مالک مىنویسد: نسبت به تمام مردم مصر احترام قائل باش زیرا آنان بر دو گروهند:
»انّهم صنفان إمّا أخ لک فی الدّین أو نظیرک فی الخلق«.(1)
»آنان یا برادر دینى تو هستند و یا از نظر انسانیت با تو یکسان مىباشند«.
امیر مؤمنان در سفارش خود به فرزند بزرگوارش امام مجتبى علیه السّلام چنین مىنویسد:
»فاحبب لغیرک ما تحبّ لنفسک و اکره لها ما تکره لها«.(2)
»آنچه را براى خود مىپسندى به دیگر نیز بپسند و آنچه را بر خود دوست نمىدارى بر دیگران نیز دوست مدارد«.
بنابراین کارهایى که عاطفه در آنجا به صورت علت فاعلى یا علت غایى مؤثر است کار ارزشمندى است ولى محصور کردن فعل اخلاقى به عاطفهگرایى کار صحیحى نیست و به یک معنا تعریف اخلاق به عاطفهگرایى نه جامع است و نه مانع
یعنى نه همه ی افعال اخلاقى را در بر مىگیرد و نه افعال غیر اخلاقى را از خود مىراند اینک ما هر دو را شرح مىدهیم:
امّا جامع نیست به دو جهت:
الف: یک رشته افعال مربوط به شخص انسان است ولى همه ی خردمندان جهان انگیزه و خود فعل را مىستایند و نوعى کار را، اخلاقى تلقى مىکنند مانند:
1. ستمنپذیرى و استقامت در برابر زورمداران.
2. خویشتندارى از خضوع در برابر فرومایگان.
3. عمل به میثاق و پیمان به خاطر فرمان وجدان و اقتضاى شخصیت.
ب: افعالى داریم که سرچشمه ی عاطفى دارد امّا نه عاطفه ی انسانى بلکه عاطفه ی گستردهتر که حیوان را نیز در بر مىگیرد. مانند ترحم بر حیوانات و حفظ حقوق و تهیه ی روزى براى آنان. امروز مسأله حمایت از حیوانات یک مسأله جهانى است و اسلام نیز در این محدوده دستورهاى لازم دارد.(3)
یک چنین کارها، قطعا کار اخلاقى است ولى از انسان دوستى سرچشمه نمىگیرد بلکه از عاطفهاى سرچشمه مىگیرد که همه جانداران را در بر مىگیرد.
امّا چرا مانع نیست زیرا کار نمىتوان هر نوع کارى را به انگیزه انساندوستى ستود مانند خدمت به سفاکان، خونریزان و آدمکشان و یغماگران ثروتهاى ملى و مردمى. آیا مىتوان ابراز عاطفه نسبت به یزیدها و حجاجها و جنایتکاران غرب امروز را نام اخلاقى نهاد؟
1) نهج البلاغه: نامه 53.
2) نهج البلاغه: نامه 31.
3) جواهر الکلام 33 / 31، کتاب النکاح، ص 394.