جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

لذت‌گرایى محدود یا مکتب ابیقور

زمان مطالعه: 4 دقیقه

ابیقور که امروز آن‌ را «اپیکور» نیز مى‌نامند در سال 341 پیش از میلاد متولد شده و پس از هفتاد سال زندگى چشم از زندگى پوشید، مى‌گویند او در فلسفه پیرو ذیمقراطیس فیلسوف حس‌گرا بود، و دانش را نتیجه حس مى‌دانست و جهان را مرکب از «اجزاى لا یتجزى» مى‌انگاشت، شاگرد این مکتب نظریه‌اى در نظام اخلاقى دارد که احتمالا بسان نظریّه «اریستیپوس» دستخوش تحریف شده است.

فروغى در تبیین نظریه «ابیقور» در اخلاق چنین مى‌نویسد: در این عقیده (لذت‌گرایى شخصى) اشخاص بسیارى، شریک شدند از جمله «ابیقور» نیز این مشرب را پسندیده و تکلیف انسان را تنها درک لذت فهمیده است از این رو «ابیقور» و پیروانش نزد مردم به خوش‌گذرانى و عشرت‌رانى معروف شدند. و هم‌ اکنون اروپاییان عیاشى و کامرانى زندگى را ابیقورى مى‌خوانند.

آنگاه در ردّ این نسبت یادآور مى‌شود، عقیده عامه درباره «ابیقوریان» ناشى از عدم غور در فلسفه ایشان بوده و حقیقت این است که ابیقور از مرتاضان به شمار مى‌رود، چه، خوشى که «ابیقور» دنبال مى‌کرد، آسایش نفس و خرسندى خاطر

بود، که دوام دارد نه شهوات و لذاتى که گذراست، و انسان پس از ادراک آن گرفتار درد و رنج مى‌شود. و مى‌گفت حکیم لذایذ معنوى را بر تمتعات مادى برترى مى‌دهد، زیرا ادراک آنها آسانتر و در همه وقت و همه حال میسر است، وسایل بسیار نمى‌خواهد و اسباب آن در وجود انسان فراهم مى‌باشد.(1)

غربیان نیز به این حقیقت اعتراف کرده‌اند و مؤلفان(2) کتاب «کلیات فلسفه» مى‌نویسند: نظریه ی «اپیکور» که گاهى آن‌ را «لذت‌انگارى» (مذهب اصالت لذت یا لذت‌طلبى) نامیده‌اند این است که تنها چیزى که خوب است، لذت است، تأثیر فلسفه او را از این جا مى‌توان دریافت که هنوز «اپیکور» در انگلیسى به آدم خوشگذران اطلاق مى‌شود. اما لفظ «اپیکور» مانند بسیارى از کلماتى که اکنون به کار مى‌رود، دقیقا بر همان نوع فلسفه‌هایى که خود اپیکور معتقد بود، دلالت نمى‌کند. اکنون کسى را «اپیکورى» مى‌نامند که شکمباره، شرابخواره باشد و شادکامى و خوشحالى او جز از راه برخوردارى از غذاهاى مرغوب و شرابهاى کمیاب تأمین نمى‌شود، در حالى که خود اپیکور چنین نبود وى کم و ساده غذا مى‌خورد، گویا فقط آب مى‌نوشید و به طور کلى با روش پرهیز و امساک مى‌زیست.(3)

بنابراین نمى‌توان به سادگى از کنار نظریه ی منسوب به ایشان گذشت، آنچه که اخیرا محققان به آن رسیده‌اند آن است که او بر خلاف نظریه ی اریستیپوس عقل و خرد را در محدود کردن لذات‌گرایى مدخلیت داده، و آن‌ را در چهارچوپ تجویز عقل منحصر مى‌کند.

بدین معنى برخى از لذات آشکارا با درد و رنج همراه است، او میان لذاتى که ملازم با درد و رنج است، و لذاتى که چنین نیست فرق مى‌نهد، فقط لذات اخیر را برمى‌گزیند، مثلا: ارضاى شهوات جنسى به صورت غیر محدود بد است زیرا ملازم با خستگى و پشیمانى و سستى و افسردگى است، همچنان که پرخورى و شراب

خوارى و شهرت‌طلبى نیز چنین است.

نتیجه اینکه اپیکورى طرفدار نوعى زندگانى است، که در آن خرد مدخلیت داشته باشد.

اصولا ما باید بین لذت‌گرایى روانشناسى و لذت‌گرایى اخلاقى فرق قائل بشویم، لذت‌گرایى از نظر اول نظریه‌اى است که بر حسب آن مردم در زندگى خود واقعا به دنبال لذت هستند، مطابق این نظریه تمام فعالیت‌ها، متوجه کسب لذت و اجتناب از الم است.

اما اپیکورى با در نظر گرفتن پاره‌اى از قیود و شروط خواهان لذت‌گرایى به معنى اخلاقى است.

بدیهى است لذت‌انگارى از نظر روانشناسى مستلزم لذت‌انگارى اخلاقى نیست.

و در نتیجه عقید ی وى را مى‌توان به عنوان صورت اصلاح شده و اعتدال یافته نظریه اریستیپوس دانست.(4)

مؤلف کتاب تاریخ فلسفه یونان و روم فرق دو مکتب را چنین بیان مى‌کند:

»لذت از نظر «اریستیپوس» غایت زندگى است اما چه نوع لذتى؟ بعدها براى «اپیکور» بیشتر فقدان درد، یعنى لذت منفى، غایت زندگى است لیکن براى «اریستیپوس» لذت مثبت و حاضر، غایت زندگى بود«.(5)

معنى این جمله‌ها این است که ابیقور در لذت‌گرایى از عنصر عقل غافل نبوده و لذاتى را لذت مى‌دانست که به دنبال آن دردى پدید نیاید در حالى که در مکتب «اریستیپوس» مقیاس لذت حاضر است.

گویا شاگردان حوزه فلسفى «کورنائیان» که اریستیپوس پایه‌گذار آن بوده از نظریه ی استاد پیروى نکرده، و لذت‌گرایى را به عدم مجازات از جانب دولت و یا

محکومیت عمومى محدود ساخته‌اند.

مى‌گوید: «گورنائیان» که بدون تردید عناصر لذت جویانه را در زمینه نظریه سقراط اقتباس کردند، اعلام نمودند که مرد خردمند، در انتخاب خود از لذت، آگاهى و شناخت آینده را در نظر مى‌گیرد، بنابراین وى از افراط و تفریط و زیاده‌روى مطلق که به درد و رنج منجر مى‌شود، و نیز از ولنگارى که باعث مجازات از جانب دولت و محکومیت عمومى خواهد شد، خوددارى خواهد کرد.(6)

تحلیل و بررسى

این مکتب در مقایسه به مکتب منسوب به «اریستیپوس» معتدل‌تر به نظر مى‌رسد، – مع الوصف – خالى از اشکال نیست.

اوّلا: در این مکتب «خودخواهى» و «خودگرایى» محور اخلاق قرار گرفته و اخلاق در لذت شخصى خلاصه شده است که به دنبال آن دردى نباشد، ولى از خدمات اجتماعى و انسان دوستانه که مایه لذت‌گیرى، افتادگان، بیچارگان است چیزى به چشم نمى‌خورد، در حالى که بخشى از اخلاق مربوط به دیگران است، کارهایى که مایه لذت و شادى دیگران مى‌شود.

ثانیا: هرگاه «ابیقور» آینده را نیز در نظر مى‌گیرد و به لذت آنى و زودگذر، اهمیت نمى‌دهد و لذتى را که در آینده دردزا باشد، فعل اخلاقى نمى‌شمرد، بر چنین فردى – اگر الهى باشد – لازم است که دردهاى اخروى را نیز در نظر بگیرد، و لذتى را محور اخلاق بداند که به دنبال آن درد، طولانى به نام عقاب و مجازات‌هاى خدایى نباشد.


1) سیر حکمت:1 / 41، فصل سوم.

2) ریچارد پاپکین و آوروم استرول.

3) کلیات فلسفه، ترجمه دکتر سید جلال الدین مجتبوى: 20.

4) کلیات فلسفه: ریچارد پاپکین، آوروم استرول: 21.

5) فردریک کاپلستون، تاریخ فلسفه: 1 / 145، ترجمه سید جلال الدین مجتبوى.

6) تاریخ فلسفه یونان و روم: 1 / 145.