یادآور شدیم که هدف نهایى در تحصیل قضایاى حکمت عملى به کار بستن آنها است. خرد، قضایاى این نوع از حکمت را به زیبا و زشت، خوب و بد تقسیم مىکند، و در توصیف آنها، به حسن و قبح، بىنیاز بوده و به جایى دست دراز نمىکند، و قاطعانه گزارهاى را به صورت مطلق و کلى به یکى از دو وصف، توصیف مىکند و مىگوید: عدل زیبا است و باید انجام داد، و ستم نازیبا است باید پرهیز کرد، و در فاعل شرطى را جز آگاهى و اختیار چیزى را شرط نمىداند، این نوع احکام در مورد عدل و ظلم، از احکام خود معیار این قوه مدرکه است.
بنابراین، اخلاق از مقوله «جمال» و «زیبایى» است و راه کشف آن، عقل و
خرد است، خردى که فقط خود عمل را، مجرد از هر نوع ضمایم جز حسن و قبح آن، مورد بررسى قرار داده و ارزش و یا ضدارزش بودن آنرا اعلام مىدارد.
زیبایى را مىتوان، به زیبایى حسى و جسمى و زیبایى روحى و روانى تقسیم کرد.
زیبایى از مفاهیمى است که انسان درک مىکند ولى نمىتواند آنرا در قالب تعریف بریزد و به اصطلاح «یدرک و لا یوصف» است با این همه مىتوان گفت:
واقعیت زیبایى همان توازن و هماهنگى اجزاى موجود زیبا است، عین این بیان در زیبایى روح نیز مطرح است، انسان با قوا و استعدادهاى گوناگون آفریده شده، و هر یک از این نیروها، به نوبهى خود مایه حیات و زندگى اوست ولى مشروط بر اینکه میان قوا، تعادل و توازن برقرار گردد، در اشباع هر قوهاى حدّ اعتدال در نظر گرفته شود و از افراط و تفریط پرهیز گردد در این صورت روح و روان جمال و زیبایى خود را بازیافته و زمینه حکومت عقل فراهم مىشود.
بنابراین: اخلاق، آنگونه رفتار انسانى است که از روح زیبا سرچشمه مىگیرد، و زیبایى روح در سایه تعادل قوا و توازن تمایلات درونى انسان است.
از این بیان مىتوان استفاده کرد که اخلاق هم مىتواند از مقوله زیبایى و هم از مقوله «عدالت» باشد؛ زیرا زیبایى روح جز در سایه اعتدال و به کارگیرى هر قوهاى به دور از افراط و تفریط صورت نمىپذیرد، انسان باید هم از قوه شهوت و هم از قوه غضب بهره بگیرد، وگرنه نسل انسان قطع مىگردد، ولى در عین حال نباید زمام زندگى را به دست آن دو بدهد، بلکه باید عقل را حاکم بر بهرهگیرى از این تمایلات قرار دهد.
زیباسازى تن در عالم رحم صورت مىپذیرد، و انسان را راهى به آن نیست، در حالى که زیباسازى روح که از طریق ایجاد تعادل میان قوا و ایجاد اعتدال در اعمال خواستههاى درونى صورت مىپذیرد، در اختیار انسان است، روح زیبا و معتدل، رفتار زیبا را به دنبال دارد، و بالعکس روح نازیبا و غیرمعتدل، ضدارزش نتیجه خواهد داد.
از آیات قرآنى و احادیث اسلامى استفاده مىشود که واقعیت امر اخلاقى در حسن فعل و یا قبح آن نهفته است و اصولا مسألهى امر به معروف و نهى از منکر که یک وظیفهى اسلامى است دعوت به یک رشته امور اخلاقى است که واقعیت آن را «معروف» و یا «منکر» بودن آن تشکیل مىدهد و در آینده خواهیم گفت دامنهى اخلاق در اسلام گستردهتر از اخلاقى است که عقل عملى آن را درک مىکند؛ از این جهت قسمتى از فرایض و واجبات و یا منکرات و منهیات از مسایل اخلاقى بوده که وحى آن را کشف کرده و عقل را یاراى شناسایى اوصاف آنها نبوده است. قرآن دربارهى پیامبر گرامى صلى اللّه علیه و آله و سلم چنین مىفرماید: «… یَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهاهُمْ عَنِ اَلْمُنْکَرِ…«(1): «آنها را به خوبىها دعوت و از بدىها باز مىدارد» بخشى از خوبىها و بدىها شناخته شدهى عقل عملى است و بخشى دیگر از آن وحى مىباشد.
روى این مبنا آنچه از افلاطون دربارهى حقیقت فعل اخلاقى نقل شده که او فعل اخلاقى را از مقولهى زیبایى مىدانست با آنچه که فلاسفهى اسلام و متکلمان عدلیه بر آن قایلند یکسان مىباشد.
1) اعراف / 157.