ما پیامهاى الهى را در مورد اصول اخلاقى از پیامبران مىگیریم و ناگفته روشن است که پیش از اخذ پیام از آنان، باید نبوت و پیامآورى آنان از جانب خدا براى ما ثابت گردد و سلاح روشن در این مورد، همان اعجاز و کارهاى خارقالعاده آنان است که پیوند آنان را با جهان غیب ثابت مىکند؛ زیرا خرد به روشنى داورى مىکند و مىگوید: که هرگاه این فرد در ادعاى نبوت و پیامآورى، فرد نادرست و دروغگویى بود، هرگز خدا، چنین سلاح فریبندهاى را در اختیار انسان دروغگو نمىگذاشت؛ زیرا یک چنین کارى قبیح و زشت است، یعنى مقدمات کارى را صورت دهد که فردى، مردم را به جهل و گمراهى بکشد.
اگر خرد را در مورد حسن و قبح، از داورى محروم سازیم و بگوییم باید کلیه اصول اخلاق را از شرع بگیریم، در این صورت اثبات نبوت یک فرد غیر ممکن خواهد بود زیرا احتمال این که: خدا، قدرت خارق العاده در اختیار یک فرد دروغگو قرار داده باشد، از بین نرفته و با وجود این احتمال، جزم به راستگویى او غیر ممکن خواهد بود. مگر این که یک اصل قبل از اثبات نبوت طرف، نزد ما مسلم باشد و آن این که توانا ساختن یک انسان دروغگو بر اعجاز و انجام کارهاى خارق العاده که همه جهانیان از مقابله با آن عاجز باشند، یک فعل قبیح و ناپسند است، خدا نیز از آن منزه مىباشد، در این صورت که احتمال قرار گرفتن چنین سلاح برندهاى در دست دروغگو منتفى گردید، راه یقین به صدق ادعا به روى ما باز مىگردد.
دانشمند بزرگ علاّمه حلى در یکى از نوشتههاى کلامى خود این دلیل را چنین تقریر مىکند:
»اگر حسن و قبح از طریق شرع ثابت شود، و صدور هیچ فعلى (در نزد عقل) از خدا قبیح نباشد در این صورت سپردن معجزات به دست دروغگویان کار ناروایى نخواهد بود، و تجویز کردن این مطلب، راه شناخت نبوت را مسدود مىکند، زیرا در
این صورت تصدیق مدعیان نبوت پس از اظهار معجزهاى بىدلیل خواهد بود«.(1)
1) علاّمه حلى، نهج الحق، ص 84.