هرگاه میزان در شناخت حسن فعل و یا قبح، فرمان خدا باشد که از طریق رسولان به ما مىرسد لازم آن این است که اساسا داورى به زیبایى و نازیبایى کارى، از اصل منتفى گردد، فرض کنیم در آموزش دین مىخوانیم درستگویى و درستکارى زیبا، و نقطه مقابل آن نازیبا است؛ این جملهها که آهنگ خبرى دارند، از کجا بدانیم که شارع – العیاذ باللّه – در این گزارشها دروغ نگفته، زیبا را، نازیبا و نازیبا را زیبا قلمداد نکرده است؟ اذعان به صدق گفتار او در گرو پذیرفتن یک اصل قبل از پذیرش گفتار شارع است، و آن این که دروغ زشت و نازیبا است و ساحت او از کار نازیبا پیراسته است.
ما این اشکال را نادیده مىگیریم و مىگوییم جمله خبرى، جنبه دستورى دارد یعنى راست بگو و دروغ مگو؛ اکنون این سؤال مطرح مىشود که چرا باید دستور شارع را به کار بست، چرا باید فرمان بزرگتر را اطاعت نمود؟ لزوم پیروى از این اصول که شرع دستور مىدهد در گرو این است که قبل از پذیرش این دستورها، اصلى در نزد خود ما مسلّم باشد و آن این که: اطاعت فرمان خدا، به عنوان منعم و غیره لازم است.
خلاصه، هرگاه حسن و قبح افعال را شرعى بدانیم، باید براى بهرهگیرى از گزارش و یا دستورهاى شرع، دو اصل را از خرد، قبل از هر چیز بپذیریم:
1. دروغ قبیح است.
2. اطاعت خداى منعم لازم است. اگر این دو اصل را از خرد پذیرفتیم، چرا اصول دیگر را نپذیریم؟!
محقق طوسى در یک عبارت کوتاه به این دلیل اشاره کرده و مىفرماید: «و لانتفائهما مطلقا لو ثبتا شرعا«.(1)
1) کشف المراد: ص 135.