جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

گزاره‌هاى مطلق و نسبى

زمان مطالعه: 3 دقیقه

گزاره‌هاى اخلاقى که از آفرینش انسان سرچشمه مى‌گیرد، پیوسته گزاره مطلق بوده و تا انسان بوده و هست، حاکمیت خود را از دست نخواهد داد و هیچ اصل اخلاقى نمى‌تواند اصل نسبى باشد، یعنى در زمانى زیبا و در زمان دیگر نازیبا باشد، زیرا مبدأ احساس زیبایى و یا نازیبایى هماهنگى گزاره با بعد روحى و ملکوتى انسان و عدم آن است و طبعا همه انسان‌ها در برابر آن یکسان خواهند بود، مگر این‌که آفرینش انسان دگرگون گردد و واقعیت انسان امروزه غیر از انسان دیروزى یا آینده باشد.

گاهى گفته مى‌شود نمى‌توان یک طرح اخلاقى براى همه افراد بشر، آن هم در همه زمان‌ها ارایه کنیم و هر طرح اخلاقى از طرف هر مکتبى اعم از اسلام و غیر اسلام عرضه شود باید به منطقه خاص و زمان خاصى محدود گردد، طبعا چنین اصل اخلاقى در دیگر مناطق و زمانها حاکم نخواهد بود.

این گروه میان آداب و اخلاق فرقى نمى‌گذارند، آنچه که قابل تغییر و دگرگونى است آداب و رسوم است نه اخلاق و ارزشهاى والاى انسانى.

امروزه شرقیان به علامت احترام، کلاه بر سر مى‌گذارند در حالى که در میان غربیان، اداى احترام با برداشتن آن است، این نوع اختلاف مربوط به صورت اجرایى یک اصل اخلاقى است و آن این‌ که باید بزرگان را که خدمتگزار جامعه انسانى هستند، احترام کرد، چیزى که هست یکى صورت احترام را در گذاردن کلاه و دیگرى در برداشتن آن مى‌داند.

احترام به میهمان ریشه فطرى و آفرینشى دارد ولى کیفیت احترام از بخش آداب و رسوم مى‌باشد و هرگز نباید انتظار داشت که همه افراد بشر در کیفیت احترام یکسان باشند.

غالبا کسانى که اختلاف عادات و رسوم را نشانه نسبى بودن اخلاق مى‌دانند، فرهنگ را با گزاره‌هاى اخلاقى یکسان گرفته و حکم دومى را بر اوّلى حاکم مى‌سازند.

اخلاق نتیجه یک سلسله خصلت‌ها و سجایا و ملکاتى است که در آفرینش انسان ریشه دارند و در سایه ریاضت و کوشش رشد و نمو مى‌کنند، یک چنین اصولى نمى‌تواند، نسبى باشد، یعنى انسان در شرایطى احساس زیبایى و در شرایط دیگر آن ‌را با آفرینش خود ناهماهنگ بداند در حالى که رسوم و عادات یک رشته امور قراردادى است که با اتفاق ملتى پدید مى‌آید و پس از مدتى منسوخ مى‌گردد.

حاصل سخن این ‌که باید بین آداب و اخلاق فرق بگذاریم، اخلاق مربوط به خود انسان است، نظام بخشیدن به غرایز انسان را اخلاق مى‌نامند و در تمام انسانها غرایز انسانى یکسان مى‌باشند، طبعا نظام بخشیدن به آن نیز یکسان خواهد بود، ولى عادت مربوط به شرایط زندگى و نیازهاى روز است که مسلما تمدن‌ها و شرایط زندگى به دوگانگى آن حکم مى‌کند، آداب و فرهنگ انسان در دوران صید شکار، با رسوم آن در دوران کشاورزى متفاوت بوده است هم‌چنان که فرهنگ انسان در دوران صنعت، دگرگون گشته و آداب و رسوم گوناگونى جایگزین آداب دوره کشاورزى شده است.

ویل دورانت بحث گسترده‌اى درباره‌ى دگرگونى آداب و رسوم در مراحل سه‌گانه دارد و تصور کرده است که این نوع دگرگونى مربوط به نسبى بودن اخلاق و سلب اطلاق از گزاره‌هاى اخلاقى است در حالى که عصاره بحث او نشانه دگرگونى آداب و رسوم است نه گزاره‌هایى که انسان از درون الهام مى‌گیرد.

زیبایى عدل و داد، نیکى به انسان، احترام به پیمان، تقدیر از خدمتگزاران، کمک به درماندگان از اصولى است که از آفرینش انسان سرچشمه مى‌گیرد و تا انسان، انسان بوده و هست این اصول تغییر ناپذیر است هم‌چنان که ضد این

اصول، ضد ارزش است و تمام انسانها در برابر آن یکسان مى‌باشند.

آرى ادراک زیبایى ملازم با پیروى از آن نیست؛ زیرا وجدان قدرت اجرایى فوق العاده ندارد چه بسا افراد با درک زیبایى و نازیبایى بر خلاف ادراک خود حرکت مى‌کنند، ولى اگر خود را از هر نوع شرایط، تجرید کنند، داورى آنان درباره یک رشته افعال یکسان مى‌باشد.