امروزه مسأله وجدان اخلاقى در روانشناسى و روانکاوى مورد توجه قرار گرفته است، گروه زیادى از دانشمندان به وجدان اخلاقى و فطرى عقیدهمند هستند و مىگویند: انسان دو نوع وجدان دارد: اکتسابى و فطرى؛ وجدان نخست معلول تربیتهاى خانواده و اجتماع است، در حالى که وجدان دوم با سرشت همه انسانها آمیخته گردیده و در نهاد تمام مردم از هر ملت، وجود دارد.
در برابر این گروه، فروید و پیروان او، به جز وجدان اکتسابى، به چیزى عقیده ندارند، و سرچشمه همه را، تربیتهاى خانواده و اجتماع مىدانند.
فروید معتقد است: کودک در آغاز زندگى با امر و نهى پدر و مادر روبهرو مىگردد، و چه بسا مورد ترغیب و تشویق قرار مىگیرد، کمکم این امر و نهى در ذهن او جاى مىگیرد، و تصور مىشود که با خلقت او همراه بوده است، در حالى که این ممنوعیتها و یا مهار کردنهاى فکر، این حالت را در ذهن او پدید آورده است.
وجدان اخلاقى از نظر فروید متکى به فطرت نیست خواهشهاى پس زده، و تمایلات سرکوفته و عوامل موروثى است که در ضمیر باطن گرد آمدهاند و اسمش را وجدان اخلاقى نهادهاند و از این طریق بشر را از سرکشى جلوگیرى کردهاند.
بنابراین وجدان اخلاقى ریشه فطرى نداشته و پیوسته ساخته محدودیتها و قوانین اجتماعى بوده که به صورت یک امر اصیل جلوه مىکند، در این صورت نمىتواند، محور شناسایى اصول اخلاقى باشد.
اینک به نقل چند فراز از سخنان وى بسنده مىکنیم:
»کودک ذاتا میل به حرکت و جنبش آزادانه دارد، ولى این میل از همان ابتدا با مقتضیات زندگى اجتماعى برخورد مىکند، کودک مىخواهد نیازمندیهاى طبیعى خود را هر طور میل دارد، مرتفع سازد، ولىّ او را ملزم به رعایت نظم و پاکیزگى مىکند، کودک را نمىگذارد همانطور که مىخواهد همبازى خود را بزند، مادرش را گاز بگیرد، یا اسباب بازیهایش را خرد کند، بالأخره مانع مىشوند خواهشهایش برخاسته از حس خودخواهى و خود پسندى خویش را، عملى سازد.
از آنجا که هر میل با هدف خاصى مشخص مىشود، در نتیجه طفل در این موارد باید از هدف خود منصرف شود، آنچه براى مطالعه و بررسى ما اهمیت دارد این است که بدانیم بر سر این انصراف چه خواهد آمد و ما باید کلیه تجلیات امیالى را که بر اثر ناسازگارى با شرایط اجتماعى پس رانده شدهاند، در وجدان باطن بیابیم، و در نتیجه هر میل سرکوفته در شعور باطن وجود دارد ولى لازم به تذکر است که این امیال فقط قسمتى از شعور باطن را فرا گرفتهاند نه همه آن را، شعور باطن شامل محتویات دیگرى است که از آن جملهاند بعضى از عوامل نفسانى ارثى بشرى و همچنین آنچه که بر اثر بىمصرف بودن در جریان تکامل کودک، به شعور باطن او راه یافته است.
به نظر فروید وجدان اخلاقى جز دهنه اجتماعى چیز دیگرى نیست وجدان اخلاقى نماینده یک عمل ذاتى و عقیده روح بشرى نیست بلکه درون بینى ساده منهیّات اجتماعى مىباشد.
به نظر فروید نه در تاریخ بشریت و نه در تاریخ فرد، تصورات ابتدایى خوب و بد وجود ندارد این تصورات منحصرا از خارج یعنى محیط اجتماعى منشعب مىشوند«.(1)
تحلیل وجدان اخلاقى فراگیر و جهانى (که براى خود هیچ حد و مرزى نمىشناسد) از طریق بازداریهاى پدر و مادر و منهیّات اجتماعى بسان این است که علت زلزله طبس یا رودبار را، فرو ریختن یک اطاقک چوبى در یکى از باغات آن منطقه، معرفى کنیم.
این بیان و مشابه آن، نارساتر از آن است که بتواند وجدان اخلاقى گسترده در میان تمام افراد بشر را اعم از بدوى و شهرى را، توجیه و تفسیر کند، زیرا:
اوّلا: بخشى از امور مربوط به وجدان اخلاقى، مربوط به درون بینى ساده منهیات اجتماعى نیست، مثلا این که: «پاسخ نیکى به نیکى، زیبا، و پاسخ نیکى به بدى نازیباست» یک اصل فراگیر و در درون همگان است و نمىتواند معلول منهیات اجتماعى باشد، در کدام جامعه بدوى و یا شهرى، کودکان مىخواستند از پاسخ نیکى به نیکى شانه خالى کنند، و یا نیکى را به بدى پاسخ دهند که قوانین اجتماعى و یا محیط خانواده آن را به صورت یک اصل اخلاقى و یا اجتماعى بر آنها تحمیل کرد، و سرانجام به صورت یک اصل اخلاقى درآمد و همچنین است راستگویى، مگر کودکان در روزهاى نخست زندگى، مىخواستند دروغ بگویند، پدر و مادرها راستگویى را به صورت دهنهاى بر آنان زدند که از دروغ بپرهیزند، در صورتى که کودک روز نخست جز راستگویى چیزى نمىداند؛ زیرا خلاف گویى به تجربه و اندیشه بیشترى نیاز دارد، که او را از مسیر نخست منحرف سازد.
ثانیا: ما بسیارى اصول اخلاقى را در کودکان زیر ده سال امروز لمس مىکنیم کودکانى که هنوز وارد جامعه نشده و از منهیات اجتماعى آگاهى کامل ندارند، این طرز تفکر چگونه در درون آنان پدید آمده است؟ لابد خواهند گفت: این رشته از اندیشه که در نیاکان به وسیله تعلیم و تربیت پدید آمده، از طریق وراثت به فرزندان رسیده است، در حالى که دایرهى وراثت بسیار باریکتر از آن است که این نوع صفات را از این طریق به فرزندان منتقل کند زیرا حالات اکتسابى که از طریق تعلیم و تربیت پدید مىآیند جز امور وراثتى نیست، به گواه این که فرزند بنّا، معمار و مهندس، بنّا و معمار و مهندس بالفطره نمىباشند و آزمایشهاى زیادى در این مورد
انجام دادهاند که پاسخ همگان منفى است.(2)
درباره نظریه فروید، سخن فراوان است، و نقدهاى فراوانى بر نظریه او انجام گرفته که مجال بازگویى آنها نیست.
1) اندیشههاى فروید: 32 و 105؛ چه مىدانم، بیمارى روحى و عصبى، ص 64.
2) داروینیسم و یا تکامل انواع، صص 9 – 22.