جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

دین چیست؟

زمان مطالعه: 6 دقیقه

»دین» در زبان عرب یک معنى بیش ندارد و آن «انقیاد» و «پیروى» است، و دیگر معانى آن، صورت دگرگون یافته‌ى این معنى اصلى است.(1)

اهل لغت هر چند براى آن معانى گوناگونى یادآور شده‌اند ولى همگى در حقیقت، صورت‌هاى مختلفى از یک معنى است و این معانى عبارتند از:

1. قهر و غلبه؛ در حدیث نبوى لفظ «دین» به معنى «تسلط» به کار رفته است و از رسول خدا نقل شده است که آن حضرت فرمود:

»الکیّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت«.

»مرد زیرک کسى است که بر خویش چیره گردد و براى پس از مرگ، کار صورت دهد«.(2)

ولى در قرآن – تا آنجا که نگارنده فحص کرده – در این معنى به کار نرفته است، و به یک معنى مى‌توان گفت، معنى جدیدى نیست، و به همان معنى اصلى که ابن فارس آن را یاد کرد بازگشت مى‌کند، و مقصود کسى است که نفس خویش را مطیع خود کند.

2. طاعت و انقیاد و پیروى؛ در قرآن مجید در موارد زیادى لفظ دین در مورد «طاعت» به کار رفته است، و اهل لغت(3) نیز اطاعت را یکى از معانى آن شمرده‌اند.

»هُوَ اَلْحَیُّ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِینَ لَهُ اَلدِّینَ اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ اَلْعالَمِینَ (غافر / 65(.

»او است زنده، خدایى جز او نیست او را بخوانید، اطاعت و انقیاد را از آن او قرار دهید، سپاس خدا را که پرورش دهنده‌ى جهانیان است«.(4)

دین در این آیه و آیاتى که در پاورقى به شماره‌هاى آنها اشاره شد، به معنى «انقیاد» است که با سلطه و حاکمیت «مطاع» ملازم است.

این آیات مى‌رساند که هر نوع اطاعت بدون چون و چرا از آن خداست، و اطاعت از دیگران باید به اذن او انجام گیرد تا در توحید در طاعت خللى وارد نگردد و حتى اطاعت از پیامبران و امامان، و حاکمان صالح، به اذن او انجام مى‌گیرد و در حقیقت اطاعت از آنان، اطاعت از خدا است، چنان که مى‌فرماید:

»مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اَللّهَ…» (نساء / 80(.

3. جزا؛ در مواردى لفظ دین در معناى پاداش و کیفر، که از لوازم اطاعت از بزرگ است، به کار رفته است. در سوره حمد مى‌خوانیم:

»مالِکِ یَوْمِ اَلدِّینِ» (حمد / 4(.

و نیز مى‌فرماید:

»أَرَأَیْتَ اَلَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ» (ماعون / 1(.

»دیدى آن کس را که جزا را تکذیب مى‌کرد«.

4. نظام فکرى و عملى که از جانب خدا بر نجات و سعادت بشر عرضه مى‌شود، و گروهى به نام پیام‌آوران در ابلاغ و نشر آن مى‌کوشند. و قرآن لفظ «دین» را در این معنى زیاد به کار برده که برخى را یادآور مى‌شویم:

»وَ أَنْ أَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ (یونس / 105(.

دین در این آیه به معنى نظام فکرى توحیدى است، چنان که در آیه بعدى به معنى نظام عملى و حکومتى است.

و نیز مى‌فرماید:

»… إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّ لِلّهِ أَمَرَ أَلاّ تَعْبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ ذلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ» (یوسف / 40(.

»حکم و فرمان فقط براى خداست، فرمان داده جز او را نپرستیم این است آیین و طریقه استوار«.

بنابراین، هر موقع دین گفته شود، و یا در رابطه آن با اخلاق سخن بگوییم و یا بحثى به نام «فلسفه دین» و یا «انتظار ما از دین» یا «وظیفه دین» مطرح نماییم، مقصود همین معنى آخر است، نه آن سه معنى نخست؛ یعنى آن نظام فکرى و عملى که براى سعادت بشر از فراسوى طبیعت ارسال مى‌گردد.

پاسخ به یک پرسش

سؤال: ممکن است تصور شود که گاهى این لفظ در مورد مطلق طریقه و آیین به کار مى‌رود که فرد و یا جامعه به اعتقاد و عمل بر آن ملزم مى‌باشد، هر چند انتسابى به مقام برتر از جهان مادّه نداشته باشد به گواه دو آیه:

1. «… کَذلِکَ کِدْنا لِیُوسُفَ ما کانَ لِیَأْخُذَ أَخاهُ فِی دِینِ اَلْمَلِکِ…» (یوسف / 76(.

»این چنین به یوسف راه دستگیرى برادر خود را آموختیم زیرا نمى‌توانست او را در آیین پادشاه، بازداشت کند«.

2. «وَ قالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسى وَ لْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ أَوْ أَنْ یُظْهِرَ فِی اَلْأَرْضِ اَلْفَسادَ» (غافر / 26(.

»فرعون گفت: اجازه دهید من موسى را بکشم، و خداى خود را (به کمک خویش) بخواند، من از آن مى‌ترسم که آیین شما را دگرگون کند و در زمین فساد ظاهر سازد«.

آیین پادشاه مصر در عهد یوسف و یا آیین فرعون ارتباطى به جهان غیب نداشته است بلکه مرامنامه‌اى بود که قلبا و عملا به آن ملتزم بودند.

پاسخ:

این تصور درست نیست؛ زیرا فراعنه چه در عهد یوسف، و چه در زمان یوسف، طریقه خود را به جهان غیب نسبت مى‌دادند و آن را فرو فرستاده از جانب خدا مى‌دانستند با این که شعار فرعون «أَنَا رَبُّکُمُ اَلْأَعْلى» بود و مردم را به پرستش خویش دعوت مى‌کرد ولى خود او «اله» برتر را مى‌پرستید به گواه این که اطرافیان

فرعون مى‌گفتند:

»… أَتَذَرُ مُوسى وَ قَوْمَهُ لِیُفْسِدُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ یَذَرَکَ وَ آلِهَتَکَ…«

(اعراف / 127(.

»آیا موسى را آزاد مى‌گذارى تا در زمین فساد نماید، تو و خدایان تو را، ترک کند«.

این آیه حاکى است که فراعنه مصر نیز مدعى انتساب آیین خود، به پروردگار جهان بوده و مسلک و آیین آنان، به دور از مسلکهاى سیاسى پایه‌گذاران احزاب در جهان امروز بوده است.

اصولا در واقعیت دین پیوند با خدا نهفته است، و اگر از چنین پیوندى تهی باشد، از وادى دین جدا شده، و به صورت مرامنامه‌اى در مى‌آید، (که گروه‌هاى سیاسى، از مرامنامه حزبى خود، جانب‌دارى مى‌کنند(.

از آنجا که پیروان ادیان گوناگون در ادعاى خود باطل‌گرا بوده‌اند آیین آنان به جهان غیب پیوند نداشت، قرآن آنگاه که درباره‌ى آیین اسلام سخن مى‌گوید؛ آن را به آیین حق توصیف مى‌کند مى‌فرماید:

»قاتِلُوا اَلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ اَلْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اَللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ اَلْحَقِّ مِنَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْکِتابَ حَتّى یُعْطُوا اَلْجِزْیَةَ عَنْ یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ» (توبه / 29(.

»با آنان که به خدا و به روز دیگر ایمان نمى‌آورند و آنچه را که خدا و رسول او تحریم کرده، حرام نمى‌شمارند و از دین حق پیروى نمى‌کنند، یعنى صاحبان کتاب، نبرد کنید، تا خاضعانه جزیه نپردازند«.

از آنجا که واقعیت دین را ارتباط با خدا تشکیل مى‌دهد و در صورت فقدان، رنگ آیین به خود نمى‌گیرد، قرآن از آیین پیامبر خاتم به «دین اللّه» تعبیر مى‌کند چنان که مى‌فرماید:

»وَ رَأَیْتَ اَلنّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اَللّهِ أَفْواجاً» (نصر / 2(.

»مى‌بینى که مردم دسته دسته به دین خدا وارد مى‌شوند و به آن ایمان مى‌آورند«.

و نیز به خاطر همین علت (واقعیت دین را، پیوند با خدا تشکیل مى‌دهد و هر نظامى که، پیوندش با او قطع باشد از حقیقت حتى نام «دین» نمى‌تواند برخوردار باشد) قرآن، تنها اسلام را دین خدا معرفى مى‌کند، و غیر آن را شایسته دخول در حظیره دین نمى‌داند و مى‌فرماید:

»إِنَّ اَلدِّینَ عِنْدَ اَللّهِ اَلْإِسْلامُ…» (آل عمران / 19(.

»دین نزد خدا همان اسلام است«.

و نیز مى‌فرماید:

»وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ اَلْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ…» (آل عمران / 85(.

»هر کس از آیینى جز اسلام پیروى کند، از او پذیرفته نمى‌شود«.

مقصود از «اسلام» تسلیم در برابر خدا، و ترک هر نوع انقیاد و تسلیم در برابر اله‌هاى دروغین است. این اصل، تشکیل دهنده‌ى ستون فقرات همه آیین‌هاى الهى است، از آیین ابراهیم گرفته تا آیین حضرت خاتم، همگان به یک اصل دعوت نموده‌اند و آن، تسلیم در برابر خدا و الهام‌گیرى از او در قلمرو فکر و اندیشه، و عمل و کردار است، و این اصل هرگز منسوخ نشده هر چند برخى تعالیم شرایع پیشین منسوخ گردیده است. بشر کنونى در رفتار و کردار باید از آیین خاتم پیروى کند؛ ولى این اصل تمام شرایع در تمام ادوار محفوظ مى‌باشد.

از این جهت قرآن ابراهیم را چنین توصیف مى‌کند:

»ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَلکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ» (آل عمران / 67(.

»ابراهیم هرگز یهودى و نصرانى نبود، بلکه فرد موحد و مسلمان بود و از مشرکان نبود«.

این بحث گسترده ما را به حقیقت و تعریف جامع دین راهنما مى‌باشد، و آن نظام فکرى و علمى است که از جانب خدا، براى انسان‌ها فرستاده مى‌شود تا در سایه ایمان به او و سراى دیگر (روز پاداش و کیفر) از دستورهاى او پیروى کنند.

علاّمه طباطبایى در تعریف دین مى‌فرماید:

»الدین: نحو سلوک فى الحیاة الدنیا یتضمن صلاح الدنیا بما یوافق الکمال الأخروى و الحیاة الدائمة الحقیقیة«.(5)

»دین: سلوک (فکرى و قلبى، و عملى و رفتارى) در زندگى دنیا است که تأمین کننده‌ى صلاح و سعادت انسان در این جهان است به گونه‌اى که با کمال اخروى و زندگى جاودان حقیقى، مطابق مى‌باشد«.

و در جاى دیگر مى‌فرماید:

»الدین: الأصول العلمیة و السنن و القوانین العملیة التى تضمن باتخاذها و العمل بها، سعادة الإنسان الحقیقیة«.(5)

»دین: اصول علمى و عقیدتى، و سنن و قوانین و احکام عملى است که اعتقاد به آن و تطبیق عمل بر وفقش سعادت حقیقى انسان را تأمین مى‌کند«.

بنابراین، مقوم ماهیت دین را دو چیز تشکیل مى‌دهد:

الف: ارتباط آن با جهان غیب و خداى جهان.

ب: برنامه‌ریزى از نظر عقیده و رفتار.


1) ابن فارس: مقاییس اللغة: 2 / 319، ماده دین.

2) مودودى: المصطلحات الأربعة: 124، ط دار التراث العربى مصر.

3) مقاییس اللغة: 2 / 319.

4) به سوره زمر آیه‌هاى: 2،3،14 و 65 مراجعه شود.

5) المیزان: 2 / 134 و نیز ج 16 / 202، مرحوم استاد علاّمه طباطبایى در موارد دیگر نیز دین را با تعبیر دیگر تعریف کرده که روح همگى یکى است از باب نمونه به جلد 4 / 393 مراجعه بفرمایید.