بحث گسترده دربارهى صفات خبرى در این مقاله نمىگنجد؛ زیرا این نوع بحث ریشه هزار ساله دارد و از بحثهاى بس دیرینه میان سلفیها، اشاعره و معتزله است و آنها در تفسیر آیات مربوط به صفات خبرى به گروههاى مختلفى تقسیم شدهاند و سلفىها مىکوشند، معتزله را، «معطّله» معرفى کنند در حالى که همه و یا گروهى از آنان معطله نبوده، و معطله گروهى است که آیات مربوط به صفات را مىخوانند، و به تلاوت اکتفا مىکنند. اینک آراى گذشتگان دربارهى صفات خبرى را از نظر مىگذرانیم:
الف. گروهى راه اثبات در پیش گرفته و این صفات را با همان معناى لغوى بر خدا ثابت مىکنند هر چند مستلزم تشبیه و تجسیم باشد و اینان همان گروه مشبّهه هستند که اکثریت مسلمانان از آنها دورى مىجویند.(1)
ب. گروهى دیگر مىگویند ما مأمور به تلاوت این آیات هستیم و تلاوت آنها تفسیر آنهاست و ما در این مورد اظهار نظر نمىکنیم و این گروه در نظر ما همان گروه معطّلهاند که عقل و خرد را از شناخت صفات خدا محروم ساختند.
سفیان بن عیینه مىگوید: هر چیزى که خدا خود را در قرآن، با آن توصیف کرده است تلاوت آن تفسیر آن است بدون آن که در کیفیت آن تحقیق کنیم.(1)
ج. گروه سوم نه راه اثبات را در پیش گرفته و نه راه تعطیل، بلکه مىگویند ما معانى این صفات را به خود خدا تفویض مىکنیم. غزالى و برخى دیگر از اشاعره این راه را برگزیدهاند.(2)
د. گروه چهارم که گروهى از معتزلهاند راه تأویل در پیش گرفتهاند مثلا مىگویند «ید» در آیه خلقت آدم کنایه از قدرت است ولى سخن در اینجاست که آیا ما حق داریم آیات قرآن را از پیش خود تأویل کنیم؟ اگر مقصود این است که به خاطر فرار از اشکال در ظاهر کلام خدا تصرف کنیم، این جز تفسیر به رأى چیز دیگرى نخواهد بود، لابد در این جا باید راه پنجمى را برگزید که نتیجهى آن تصرف خودسرانه در کلام الهى نباشد.
ه. راه پنجم آن که قرآن کتابى است که براى فهم و تدبّر فرود آمده است که از این جهت باید در آیاتى که در آنها صفات خبرى مانند: «ید» و «عین» در آنها وارد شده است دقت و تدبّر کنیم. چیزى که در فهم این نوع آیات اهمیت دارد این است که نباید ظهور مفردات آیه مانند «ید» و یا «عین» در عضو، ما را بفریبد، بلکه باید چگونگى ظهور مجموع کلام را مورد توجه قرار داد. اگر این ضابطه در تمام موارد صفات خبرى در نظر گرفته شود مفاد آیات روشن مىگردد و بدون تصرف خودسرانه، مقصود آیه به دست مىآید.
اکنون این ضابطه را با مثالى روشن مىکنیم:
گویندهاى مىگوید: «رأیت أسدا فی الحمّام«. لفظ اسد در لغت عرب بر همان حیوان درنده وضع شده؛ ولى مسلما حمام جایگاه چنین حیوانى نیست در این صورت واژه «حمام» قرینه بر این است که مقصود از «اسد» انسانى است که صفت بارز این حیوان را که شجاعت است، دارد. به عبارت دیگر: سخن ظهور تصورى و ظهور تصدیقى – و به اصطلاح ظهور إفرادى و ظهور جملى – دارد و ضابطه در تفسیر کلام متکلم پیروى از ظهور تصدیقى و جملى آن است نه ظهور تصورى و إفرادى، و ظهور تصدیقى و جملى آن، همان رجل شجاع است.
در تفسیر تمام آیات مربوط به صفات خبرى باید این راه را در پیش گرفت و با دقت در آیه که یکى از این صفات در آن وارد شده به ضمیمه آیات مشابه، به مقصود خدا پى برد و چه بسا از ظهور افرادى و تصورى دست برداشته و به ظهور تصدیقى و جملى بگراییم، براى نمونه دو لفظ یاد شده (ید و عین) را از این طریق تفسیر
مىکنیم.
خدا در مقام توبیخ ابلیس چنین مىگوید: «چرا بر آدم که من آن را با دو دستم آفریدهام سجده نکردى«.
خدا با به کارگیرى «بِیَدَیَّ» مىخواهد عنایت خود را به آفرینش آدم برساند، و بگوید تصور نکنید که او مخلوق شخص دیگر بوده بلکه من شخصا مباشر خلقت او بودهام و براى تفهیم این حقیقت مىگوید: او را با دو دستم آفریدهام، و علت این که، از واژه «یدی» بهره مىگیرد این است، که دست در انسان مظهر کار و فعالیت است، و چون انسان غالبا کارهاى خود را با دست انجام مىدهد، از این جهت هر کارى را که مباشر آن بوده، گرچه دست در آنجا هم مدخلیت نداشته است، نیز به دست خود نسبت مىدهد.
روز رستاخیز به مجرمان گفته مىشود: «ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَ أَنَّ اَللّهَ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبِیدِ» (حج / 10(: «این کیفر به خاطر چیزى است که دو دست تو آن را از پیش فرستاده و خدا، بر بندگان ستم نمىکند«.
چه بسا انسان گناه را با زبان و چشم و گوش انجام داده، ولى خدا همگى را به دست نسبت مىدهد و مىگوید: این چیزى است که دستهاى تو قبلا فرستادهاند.
با توجه به این ضابطه، باید گفت در مواردى که لفظ «ید» به کار مىرود، امکان این احتمال است که مقصود از آن بیان مباشرت فاعل به انجام کار باشد نه صدور فعل از این عضو و هرگاه قرینهاى این احتمال را تأیید کند، کلام در این معنى ظهور پیدا مىکند، نه در معنى عضو.
تفسیر صفات خبرى از این طریق تفسیر معقول بوده و هرگز تأویل نخواهد بود؛ زیرا تأویل در اصطلاح ما این است که ظاهر کلام متکلم را رها کرده و خلاف آن را بگیریم در حالى که در این آیات آنچه ما مىگیریم ظهور تصدیقى و جملى آنهاست، و ظهور افرادى و تصورى محور تعیین مقصود و مراد متکلم نیست، و صرف نظر از ظهور افرادى و تصورى مشکلى تولید نمىکند.
درباره آیه دوم که می فرماید: «فَإنَّکَ بِأعْیُنِنا» کنایه از این است که رسول گرامی صلی الله علیه و آله و سلم مورد مراقبت و حمایت ماست؛ زیرا انسان اگر بخواهد از حمایت و مراقبت خود درباره فردی سخن براند، می گوید ما فلانی را زیر نظر گرفته ایم و گواه بر این تفسیر، آغاز آیه است که می فرماید:
»وُاصْبِرُ لِحُکْمِ رَبِّکَ«: «در راه ابلاغ احکام خدا صابر و بردبار باش«.
امر به صبر حاکی از آن است که در این طریق مشکلات و مصایبی است که حتما نیاز به مراقبت و حمایت دارد و خدا می فرماید: «فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا» «تو زیر نظر ما هستی«؛ یعنی مراقب و حامی تو می باشیم.
از این طریق می توان دیگر صفات خبری را نیز تفسیر کرد.
بنابراین، هرگاه مقصود معتزله از تأویل صفات خبری، ترک ظهور تصدیقی آیه باشد، یک چنین تأویل، باطل و تفسیر به رأی خواهد بود و اگر مقصود، از آن، نادیده گرفتن ظهور تصوری و کلمه ای آیه، و اخذ به ظهور تصدیقی و جملی باشد این همان است که ما آن را تأیید کردیم و زبان دینی در این موارد اخذ ظهور جملگی آیه است، نه کلمه ای از آن.(3)
1) ر. ک: بحوث فی الملل و النحل، ج 3 / 95.
2) ر. ک: بحوث فی الملل و النحل، ج 3 / 103.
3) ر.ک: بحوث فی الملل و النحل: 1 / 95 – 111.