هرگاه اعتقادات دینى از دیدگاه فلسفى مورد مطالعه قرار گیرد، و تجزیه و تحلیل شود «فلسفه دین» خواهد بود. در این بررسى، الهى و مادى و شکاک یکسان مىباشند؛ زیرا هدف، اثبات گزارههاى دینى نیست که فقط از آن الهى باشد و لذا تمام طبقات بسان الهى دربارهى مسائل مربوط به ساختار دین اظهارنظر مىکنند.
جان هیک دربارهى این دو اصطلاح مىگوید: «زمانى فلسفه دین به دفاع فلسفى از اعتقادات دینى گفته مىشد، فلسفه دین به عنوان ادامه دهنده نقش و کارکرد الهیات عقلى که از الهیات «وحیانى» متمایز بود، شناخته مىگردید. هدف آن اثبات وجود خدا از طریق براهین عقلى بود و از این رو راه را براى مدعاهاى وارد در وحى هموار مىکرد.
ولى امروز فلسفه دین با قیاس به مشابههاى آن نظیر: «فلسفه علم» و «فلسفه هنر» در معناى اخص آن یعنى تفکر فلسفى در باب دین به کار مىرود.
بنابراین، فلسفه دین وسیلهاى براى آموزش دین نیست، اساسا ضرورى نیست که از دیدگاه دینى به آن نگاه کنیم کسانى که به خدا اعتقاد ندارند، لا ادریون، و افراد متدین به یکسان مىتوانند به تفکر فلسفى در باب دین بپردازند و در واقع همین کار را مىکنند. از این رو، فلسفه دین شاخهاى از الهیات مدون نیست، بلکه شعبهاى از فلسفه است«.(1)
شایسته بود که جان هیک به جاى این که بگوید: «شعبهاى از فلسفه است» مىگفت: «شعبهاى از تفکر فلسفى است«؛ زیرا هر تفکر فلسفى، جزء مسائل فلسفى نیست، مگر این که مؤلف در فلسفه اصطلاح به خصوصى داشته باشد.
»جان هیک«، تعریف «فلسفه دین» را چنین آورده است: مفاهیم و نظامهاى
اعتقادى دینى و نیز پدیدارهاى اصلى، تجربه دین و مراسم عبادى و اندیشهاى را که این نظامهاى عقیدتى بر آن مبتنى هستند مورد مطالعه قرار مىدهد. بنابراین، فلسفه دین دانش ثانوى یا مع الواسطه است و از موضوع تحقیق خود استقلال دارد، خود فلسفه دین جزیى از قلمرو موضوعات دینى نیست.(1)
ما اگر بخواهیم گفتار ایشان را در ضمن مثال روشن کنیم باید بگوییم: کشتىاى را فرض کنید که مسافران خود را از نقطهاى به نقطه دیگر منتقل مىکند. مطالعه و بررسى آن از این نظر که انسان را به ساحل نجات مىرساند، بحث دینى است، ولى مطالعه ساختمان کشتى از نظر ماده و صورت شبیه فلسفه دین است. توجه الهى به دین از این نظر است که انسان را به مقصد هدایت مىکند، در حالى که نظر فلسفه دین، به ساختار دین است، براى او مسئله هدایت مطرح نیست، او همانطور که دیگر پدیدههاى روانى و اجتماعى را مورد تجزیه و تحلیل قرار مىدهد، دین را نیز از این زاویه بررسى مىکند.
»یکى از چیزهایى هم که باید آن را شناخت دین است منتهی این دین شناسى متفاوت است با آن شناختى که پیروان ادیان غالبا از درون ادیان پیدا مىکنند. پیروان ادیان یک شناختى همراه با علاقه و ایمان دارند ولى در دین شناسى جدید با قطع نظر از پیوندهاى عاطفى و ایمانى به بررسى دین پرداخته مىشود و به عنوان واقعیتى از واقعیات دنیاى انسانها مورد تحلیل قرار مىگیرد. براى بیان تفاوت این نگرش به دین با نوع قدیمىتر آن، به این مثال نظر مىافکنیم: اگر دین را یک کشتى فرض کنیم که در دریا عدهاى بر آن سوار مىشوند آن انسانهایى که نگرش غیر جدید به دین دارند بیشتر دل نگران نجات و رسیدن به ساحل هستند و چشم امید به ساحل دارند که این کشتى آنها را به آن ساحل برساند و در این کشتى تأمل و تردید نمىکردند بلکه فکرشان سعادت و نجات و رهایى از طوفان بود؛ ولى در نگرش جدید دین شناسى چنین شد که وقتى سوار کشتى شدند بیشتر به ساز و کار خود کشتى
پرداختند که از چه ساخته شده و چه کسى گفته که حتما باید سوار این وسیله شد و آیا اصلا ساحل نجاتى وجود دارد؟ این نگرش، کشتى شناسى بود و فرق است بین این دو نگرش. البته این نگرش، نگرش غالب است و گرنه در قدیم هم ممکن است از نوع نگرش جدید بوده است و در جدید هم نگرش قدیمى وجود داشته است«.(2)
پس از آشنایى با تعریف فلسفه دین، عناوین برخى از مسائل آن را که الهى و مادى و حتى گروهى لا ادرى دربارهى آن یکسان بحث مىنمایند، مطرح مىکنیم.
1) جان هیک، فلسفه دین، صص 21 – 22.
2) اقتباس از سخنرانى آقاى حداد عادل در مؤسسه امام صادق علیه السّلام و متن سخنرانى در شماره بیست و دوم مجله تخصّصى کلام اسلامى منتشر شده است.