خواننده، توجه دارد که چگونه پدیدهى وحى در آیین مسیحیت، به شکلهاى
گوناگون و تفسیرهاى مختلف، توجیه مىشود و این رابطهى مرموز و الهام بخش میان انسان و خدا که پیامبران الهى، حقیقت و مشروعیت خود را، از آن یافتهاند چگونه در متون دین مسیحى و دایرة المعارفهاى بشرى، تفسیر مىشود.
این پدیده، در نخستین روزهاى رسالت پیامبران، گاهى به بخشهاى بسیارى نازله آن تفسیر گردیده که حتى الهام کاهنان و پیش گویى غیب گویان و فالگیران(1)، وحى تلقّى شده و زمانى وحى در آن اوج الهامى به عنوان، روشنى بخش تجربه دینى و یا منبع و سرچشمه قوانین و تشریع الهى، تفسیر مىگردد.
امّا از طرف دیگر آیین مسیحیت و پیچیدگیهاى عقاید، و سرّ مگوى «تثلیث» در آن، دانشمندان معاصر و بعد از رنسانس اروپا را (آنهایى که به نوعى به دین و وحى، اعتقاد دارند) به آن واداشته است که این پدیده را، گاهى روانى، و زمانى به نحو «حلول» که عبارت دیگر تجربه دینى است و صریحتر «وحى مجسّم» عیسى مسیح تفسیر نمایند. از این جهت ضرورت دارد که این پدیده را از متون معتبر مسیحى (کتابهاى مقدس) که محکمترین سند داورى درباره عقیدهى مسیحیت است، پىگیرى نماییم، و چگونگى و تطوّر این پدیده را در آن، ردیابى کنیم. تا روشن شود این نوع تفسیرهاى متنوع که زاییدهى تخیل است هیچ ارتباطى به وحى در کتاب مقدس و آیین مسیح ندارد و این نوع تفسیرها را نباید به آیین مسیح نسبت داد.
1) دائرة المعارف دین، 12 / 396.