]در جلد اوّل این کتاب، درباره ی وحى از دریچه ی «تعارض علم و دین» بحث انجام گرفته و اکنون موضوع به صورت مستقل مورد تحلیل قرار مىگیرد.[
بشر پیوسته از طریق حس و تجربه، تفکر و استدلال، آگاهىهایى از جهان به دست مىآورد، و علوم و آگاهىهاى متعارف و معمولى او، ره آورد همین دو شاهراه معرفت است که بر همگان شناخته شده است.
از سوى دیگر، در طول تاریخ بشر، شخصیتهاى والایى با انگیزه اصلاح و هدایت بشر به پا خاسته، و خود را مبعوث جهان غیب (خدا) دانسته و مدعى شدهاند که آنان پیامهایى را از جهان ماوراى طبیعت دریافته، و آن را به صورت کلام و گفتار که حامل معارف و احکام دینى است در اختیار بشر قرار مىدهند. و این مدعیان، شخصیتهاى برجستهاى بودند که توجه خردمندان و متفکران را به خود جلب کردهاند. آنان خود را پیامرسانان خداوند و سرچشمه پیامهاى خود را وحى الهى مىدانستند و معتقد بودند که این پیامها را از طریق حس و تجربه، و یا از طریق تفکر و استدلال به دست نیاوردهاند، بلکه از جانب خداوند بر روح و روان آنان القا شده است.
این واقعیت تاریخى در طول هزاران سال سبب شده است که دانشمندان به امکان ارتباط انسان خاکى با جهان غیب، بدون بهرهگیرى از طریق حس و عقل توجه کنند (امکان وحى) و سپس به تبیین و تفسیر آن بپردازند. بحث در هر دو محور
(امکان ارتباط و تبیین آن) مىتواند پرده از واقعیت نبوت و وحى برداشته و در حدّ امکان ما را به شناخت آن رهنمون گردد، ما نخست به اثبات امکان آن پرداخته و در مقاله بعد به تبیین آن مىپردازیم.