1. قانون علیت و جبر علّی و معلولی یک اصل مسلّم عقلی و خدشه ناپذیر است، و تحقّق یک پدیده، جدا از ضرورت وجود نیست، و به اصطلاح فلسفه اسلامی تا پدیده به سر حدّ وجود و ضرورت نرسد، و تمام راههایی که وجود آن را تهدید می کند، بسته نشود، پدیده تحقق نمی پذیرد، و در این مورد فرقی میان پدیده های طبیعی و افعال بشری نیست.
و به دیگر سخن: پدیده زاییده ضرورت است،و تا وجود شیئی حتمی و قطعی نگردد رخ نشان نمی دهد و این قانون یک قانون فلسفی گسترده ای است که از آن به اصل «ما لم یجب لم یوجد» تعبیر می کنند، و دایره آن گسترده است و منحصر به پدیده های طبیعی نیست، از این جهت با این اصل، که مورد قبول هر دو نظریه است موافقیم و می گوییم جبر علّی و معللی بر طبیعت و غیر آن حاکم است.
2. منشأ نتیجه گیری جبر بشری، از جبر طبیعی در دو نظریه پیشین خلط میان فاعل های طبیعی و بشری یا ناآگاه وآگاه است، در فاعل های طبیعی به خاطر فقدان آگاهی و اراده، حوادث زنجیره وار پیش رفته و مجالی برای اختیار وجود ندارد، و هرپدیده با سه حتمیت همراه است:
الف. حتمیت قبل از لحظه وجود.
ب. همراه با وجود.
ج. پس از آن.
ولی فاعل بشری که داری شعر و اختیار است، و از دورن، آزادی خود را احساس می کند، در لحظه انجام کار با حفظ تأثر از عوامل خارجی و روحیات درونی، با کمال آزادی یک طرف را برگزیده و پس از گزینش، فعل او حتمیت پیدا می کند، در این جا حتمیت علی و معلولی با انتخاب و آزادی قبل از ایجاد هماهنگ است، درست است رفتار انسان در گردونه زمان به صورت قطعی و حتمی رخ نشان
می دهد و ضرورت می پذیرد، امّا فرق است میان ضرورت در پدیده های طبیعی و ضرورت در افعال بشری؛ در قسمت نخست، ضرورت بر فعل و فاعل تحمیل می شود، و چه بخواهد یا نخواهد، آتش حرارت را به دنبال دارد، و حرارت نیز گرم شدن فضای مجاور خود را، در حالی که در قسم دوّم، ضرورت و حتمیت را فاعل پدید می آورد و تمام درهایی که وجود فعل را تهدید می کنند می بندد، و به فعل حتمیت می بخشد امّا این حتمیت و ضرورت تحمیلی نیست، بلکه نشأت یافته از نفس انتخابگر است.
3- درست است که عوامل خارجی و تربیت های پیشین و روحیاتی که در طول زندگی کسب کرده است، در گزینش انسان کاملاً مؤثر است، و لذا رفتار دو انسان که در دو محیط مختلف رشد یافته اند، مختلف می باشد؛ ولی تأثیر این عوامل و روحیات در حدّ مقتضی است نه در حدّ علّت تامّه، یعنی حالت انتخابگری را در انسان نفی نمی کند، و در افعالی که مورد ستایش و نکوهش می باشد سلب اختیار نکرده و دست انسان را نمی بندد.
درست است در محیط زندگی انسان هزاران فعل خارج از اختیار رخ می دهد، و حتی بخشی از کارهای بدنی انسان مانند گردش خون و هضم غذا، خارج از اختیار انسان است ولی در قلمرو زندگی او یک رشته رفتارهایی است که مورد ستایش و نکوهش می باشند و این افعال به هنگام تحقّق، دارای حتمیت و ضرورتند ولی سخن در حال تحقّق نیست، سخن در قبل از تحقّق است، که انسان انتخابگر با آزادی ذاتی خود به یک طرف قطعیت می دهد، و طرف دیگر را رد می کند. بنابراین، آزادی نافی جبر علّی و معلولی نیست به شرط این که به طور صحیح تفسیر شود.
گواه روشن بر این که عوامل خارجی و تربیت های خانوادگی و شرایط محیط، سلب کننده آزادی انسان نیست این است که چه بسا انسانهایی که در محیط مشابه زندگی کرده اند و از نظر تربیت و شرایط یکسانند ولی رفتار آنها متفاوت است، و این گواه بر این است که تأثیر عوامل پیشین در آن حدّ نیست که انسان را در ردیف فاعل های طبیعی و فاقد اختیار قرار دهد.
گواه دیگر بر این که این عوامل در حدّ ضرورت و حتمیت نیست این است که طرفداران همین جبر علّی و معلولی بزهکاران را نکوهش کرده و آنان را سزاوار کیفر می دانند.
برخی از افراد که در مقابل این برهان روشن قرار می گیرند، می گویند: «مجازات و سرزنش هیچ توجیهی جز به وسایل استصلاحی (پراگماتیک) که جامعه برای منع و تحذیر رفتار جامعه ستیزانه به کار می برد، ندارند«. (1).
ولی پاسخ این اندیشه روشن است، و آن این که هر گاه انسان از جنبه استصلاحی آن صرف نظر کند و خود رفتار را در نظر نگیرد، به ستایش و نکوهش بر می خیزد از این جهت پیمان شکنی، ضعیف کشی، پاسخ نیکی را به بدی دادن، از نظر همه انسانها در همه شرایط نکوهیده است، و این داوری بر اساس مصلحت اندیشی نیست، بلکه ناشی از یک درک وجدانی و فطری است. معلم دلسوزی که مورد اهانت شاگرد لایبالی قرار می گیرد، در وجدان همگان نکوهیده است خواه به صلاح جامعه باشد یا نه.
1) ایان بار بور، علم و دین، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، ص 341- 342.