عرب جاهلی در عین این که وحی الهی را به صورتهای دیگر نیز توجیه می کرد و پیامبری را مفتری و دروغگو، و یا ساحر و جادوگر معرفی می کرد ولی اصرار داشت که پیامبر را مجنون و دیوانه و کاهن نیز، معرفی نماید.
مجنون در اصطلاح آنان، همان جن زده بوده که بر اثر تصرف جن، مشاعر خود را از دست می دهد و پرت و پلا می گوید.
کاهن غیب گویی بود که رابطه ای با یکی از جن ها داشت و او را از اوضاع و احوال آگاه می ساخت.
سرانجام سخنان یک مجنون و دیوانه و یا کاهن و غیب گو مربوط به شخص او نیست بلکه القایی است از جانب جن که بر ذهن و زبان او جاری می سازد هر چند خود او متوجه نگردد.
عرب جاهلی بر اثر دوری از علم و دانش، بر اثر دوری از فریب کاری و دیپلماسی غرب، آنچه را در دل داشت، عاری و برهنه می گفت و رویاروی پیامبر می ایستاد و می گفت:
وقالوا یا ایها الذی نزل علیه الذکر انک لمجنون)حجر / 6(: ای کسی که قرآن بر او نازل گردیده است تو دیوانه ای.
این اتهام اختصاص به پیامبر نداشت بلکه به گواهی تاریخ بشریت پیوسته گروه اصلاح گر را، افراد جاهل و مجنون و دیوانه می خواندند و انتخاب این نسبت برای این است که مردم را از دور آنان پراکنده سازند تا به سخنان او گوش فرا ندهند و در قرآن مجید این نسبت به پیامبر در سوره های: حجر / 6، سباء / 8،
صافات / 36، دخان / 14، طور / 29، قلم / 2، تکویر / 22 وارد شده است.
ولی غرب مسلح به علم مادی، همان حقیقت را در لباس محترمانه و علمی عرضه می کند و سرانجام به نتیجه ای می رسد که عرب جاهلی می رسید.
معرفت دینی در غرب- با تقدیر از تلاش چشم گیرش- با عینک مادّیگری مجهّز بوده و نمی تواند واقعیات را آنچانکه هست بشناسد، آیا موقع آن نرسیده که بگویند «بخشی از حقایق در آینده برای ما کشف خواهد گردید«.
شایسته انسان وارسته و فروتن این است که بگوید: وحی از حقایقی است که هنوز سر پنچه علم محدود بشر، پرده از روی آن برنداشته است و شاید هم تا آخر زیر پرده ابهام بماند.