جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

وحی نفسی یا تفسیر عصر جاهلی

زمان مطالعه: 3 دقیقه

وحی نفسی نظریه جدیدی نیست، رویه دیگری از نظریه پیشین است این گروه به عللی به خود اجازه نمی دهند که پیامبران را یک فرد دروغگو و خلافکار معرفی کنند، زیرا رفتار و گفتار او روشنگر ایمان او به صدق گفتار آنان می باشد، از این جهت معتقدند که او به راستی یقین داشت که برانگیخته خدا است و تعالیم او نیز از ناحیه او می باشد ولی ایمان و اعتقاد او را از راه دیگر توجیه می کنند و می گویند که وحی همان صدای روح پیامبران است زیرا سالها تفکر و اشباع شدن روح از یک اندیشه، مستلزم آن است که آن اندیشه به صورت واقع در آید و در جان کسی که

پیوسته در امری و اندیشه ای فرو رفته است چنین صدایی طنین افکند، و فرشته، صورت ضمیر ناخود آگاه نهفته در اعماق وجود او بوده است اینک به نقد این نظریه می پردازیم:

1- این توجیه نیز تازگی ندارد و مشرکان عهد رسالت وحی محمدی را از همین طریق نیز توجیه می کردند و می گفتند:

بل قالوا أضغاث أحلام بل افتراه (1): «آنچه می گوید افکار پریشانی است که زاییده خیال او می باشد» آنان قرآن را یک رشته افکار نامنظم دانسته که بی اختیار بر مغز او راه پیدا می کند، و او را در آفریدن این مطالب عامد و مختار نمی اندیشیدند هر چند برخی از این مرحله گام فراتر نهاده او را به دروغ نیز متهم می کردند.

قرآن مجید در سوره «والنجم» که موضوع وحی در آنجا مطرح گردیده است، پرده از روی حقیقت وحی برمی دارد و این نظریه را از مشرکان نقل می کند و می گوید گروهی قرآن و ادعای پیامبر را زاییده خیال او می دانند و می گویند او خیال می کند که وحی بر او نازل می گردد و یا فرشته ای را می بیند و چنین چیزی جز در محیط خیال او، وجود ندارد.

قرآن در این سوره که آیات آن از یک نظم و انسجام بس بدیعی برخوردار است و بیانگر روحانیت مردی است که در مواقع خاصی در هاله ای از موهبت معنوی خدا قرار می گیرد، به ردّ این نظریه می پردازد و می فرماید: وانجم إذا هوی- ما ضل صاحبکم وما غوی- وما ینطق عن الهوی- إن هو إلا وحی یوحی- علمه شدید القوی- ذو مرة فاستوی- وهو بالأفق الإعلی- ثم دنا فتدلی- فکان قاب قوسین أو أدنی- فأوحی إلی عبده ما أوحی- ما کذب الفؤاد ما رأی- أفتمارونه علی ما یری- ولقد رآءه نزلة أخری- عند سدرة المنتهی- عندها جنة المأوی- إذا یغشی السدرة ما یغشی- ما زاغ البصر وما طغی- لقد رای من آیات ربه الکبری)1)

»سوگند به ستاره هنگامی که آهنگ غروب کرد؛ رفیق شما گمراه نشده و بیراهه نرفته است، او هرگز از روی هوی و هوس دهان به سخن نگشوده است، آنچه می گوید، وحی و سروش غیبی است که در اختیار او گذارده شده است، موجود نیرومندی (فرشته وحی) به او تعلیم کرده است این معلّم قدرتمند که در افق بالا، قد برافراشت (و برای او نمایان گردید) سپس نزدیک شد و در میان زمین و آسمان وآویزان گردید و به قدری نزدیک شد که به اندازه دو میدان یا دو سر کمان یا از آن هم کمتر و نزدیک تر. این معلم به بنده او (خدا) وحی کرد آنچه باید برساند دل آنچه را دید دروغ ندید آیا با او به مجادله برمی خیزید او یک باردیگر او را نیز دیده است، نزد سدرة المنتهی نزد او است جنة المأوی هنگامی که سدره را پوشانید آنچه پوشانید، دید منحرف نگردید و از قوانین رؤیت طغیان نکرد او از آیات بزرگ خداوند دید آنچه را دید«. (2).

قرآن در این آیات نظریه وحی نفسی و این که قرآن زاییده تخیل او است به سختی محکوم می کند و طرفداران این نظریه را افراد مجادله گر معرفی می کند و می رساند که نه قلب و دل او اشتباه کرده است و نه بصر و دیده او و در هر دو نقطه رؤیت به معنی واقعی انجام گرفته است چنانکه می فرماید:

1- ما کذب الفؤاد ما رأی: دل آنچه دیده است دروغ ندیده و اشتباه نکرده است.

2- ما زاغ البصر وما طغی دیده منحرف نگردیده و از اصول ابصار طغیان نکرده است و همگی صد در صد حقیقی و واقعی بوده است نه رؤیایی و خیالی.

بنابراین وحی نفسی و یا القاء شعور باطنی و… اصطلاح جدیدی است بر یک اندیشه جاهلی که در میان اعراب نسبت به وحی وجود داشته است، و با پوشش علمی بیان گردیده است.


1) سوره أنبیاء: 5.

2) ترجمه آیات پیشین به صورتی که در اینجا انجام می گیرد نتیجه دقتی است که در الفاظ و ضمایر آیات انجام گرفته است بنابراین مقصود از شدید القوی فرشته وحی است و تمام ضمایردر فاستوی وهوبالأفق الأعلی الخ به فرشته برمی گردد هم چنانکه ضمیر فاعل در أوحی نیز به او برمی گردد، و ضمیرعبده راجع به خدا است برخی از مفسران در تفسیر این بخش از آیات دچار اشتباه شده و مطالب دور از حقیقت عرضه کرده اند و گاهی نتیجه گرفته اند که پیامبر خدا را دید، یا در فاصله دو کمانی او قرار گرفت در صورتی که با توجه به ضمایر أوحی عبده مفاد آیه بسیار روشن است.