یکی از مشخصات پیامبران که آنان را از دیگر مصلحان و متفکران و برنامه ریزان اجتماعی جدا می سازد، این است که آنان تعالیم و برنامه های خود را از فراسوی طبیعت می گیرند و معتقدند که دستورها و فرمانهای آن ها زاییده مغز و فکر و اندیشه آنها نیست بلکه آنچه که می گویند سخنی است که از جهان بالا بر قلب آنان فرود می آید و این نوع ارتباط را «وحی» می نامند در حالی که دیگر متفکران و مصلحان انسان دوست، طرحهای خود را معلول قدرت فکری خود می دانند.
اعتقاد به گیرنده ای به نام «وحی» ملازم اعتقاد به جهان ماوراء طبیعت است و از آن جدا نیست. گروهی از فلاسفه غرب با توجه به روح حاکم بر محیط می کوشند که مسئله وحی را با اصول مادی تفسیر و تبیین کنند و تضاد و اصل را به گونه ای بر طرف نمایند.
از طرفی وجود را مساوی با ماده دانسته و به فراسوی آن با دید شک می نگرند از سوی دیگر صفا و درستکاری پیامبران آنچنان مشهود و مورد تصدیق جهانیان است که نمی توانند ادعای آنان را تکذیب کنند، ادعای آنان این است که آیین ما زاییده فکر ما نیست بلکه پیام الهی است که مأمور به ابلاغ آن هستیم.
برای رهایی از این کشمکش فرضیه هایی را مطرح می کنند و ما پس از تبیین نظریه عالمان دینی در مورد وحی برخی از نظریه های آنان را با تحلیل و نقد بازگو می کنیم.