جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

حکمت الهی و توانا ساختن دروغگو بر اعجاز

زمان مطالعه: 4 دقیقه

وجود معجزه در دست شخص در صورتی سند زنده بر صدق ادعای مدعی است که لا اقل واجد دو شرط باشد:

1- آورنده معجزه، سوابق درخشانی داشته و در طول زندگی خود پا از سایر اصول اخلاقی فراتر ننهاده باشد.

2- شریعت و برنامه او مطابق عقل و خرد، موافق فطرت و سرشت انسانی باشد و یا لااقل در تمام برنامه های او خلاف عقل و فطرت دیده نشود.

اگر دعوت مدعی رسالت، بر خلاف تشخیص خرد باشد، خود عقل رسالت چنین فرد را محکوم می نماید، دیگر مطلب به مطالبه اعجاز نمی رسد. یا چنان که مدعی این مقام، سوابق تاریکی داشته باشد، لکه های ننگین وی مانع از گرویدن مردم به او می گردد، و حکیم علی الاطلاق که خواهان هدایت مردم است، چنین فردی را برای رسالت و سفارت که مردم بالطبع از او گریزانند، انتخاب نمی کند و عقل و خرد با ملاحظه سوابق ننگین او، رسالت او را محکوم کرده و به رسمیت نخواهد شناخت، و مطلب همین جا خاتمه پیدا کرده و جریان به معجزه خواهی و یا مسائل دیگر نمی کشد.

ولی اگر فرض کنیم شخصی است که در میان مردم سوابق درخشانی داشته، و برنامه ای را عرضه می کند که کاملاً موافق خرد و فطرت می باشد، و معجزه ای در اختیار دارد و می گوید: این نشانه و دلیل من بر ارتباط من با جهان غیب.

اکنون ما هر دو جانب مسئله را حساب می کنیم یا او در این ادعا راستگو است

یا دروغگو، اگر راستگو است و معتقدیم که چنین شرایط سه گانه جز برای پیامبر راستگو پیش نمی آید، در این صورت سخت پایان می پذیرد، و اگر فرض کنیم او با این شرایط دروغگو است یا احتمال می دهیم که دروغگو باشد در این صورت این سؤال پیش می آید که چرا خداوند حکیم چنین قدرتی را در اختیار شیادی نهاده است که گروه انبوهی را بفریبد؟

خدایی که آگاه است و می داند که اعجاز، بر عظمت معنوی مدعی می افزاید، و این شخص وسیله همین اعجاز، موقعیت خود را در جامعه بالا برده و حساب خود رااز مردم جدا می سازد، و مردم خواه نا خواه به سوی وی کشیده می شوند و مطیع او می گردند. چرا با این وصف چنین حربه برنده و مغناطیس معنوی قلوب و دلها رادر اختیار او نهاده است؟! مگر او حکیم نیست؟ مگر او به هدایت مردم علاقه ندارد؟

از این نظر، شقّ دوم که (معجزه در اختیار مدعیان دروغگو قرار بگیرد) باطل بوده، و قهراً صورت نخست، که این قدرت (به مقتضای حکمت فقط) در اختیار افراد صالح و راستگو قرار می گیرد، ثابت می شود، و معجزه سند زنده بر صدق گفتار مدعی نبوت تلقی می گردد.

متکلم معروف شیخ علاء الدین قوشچی شارح «تجرید الکلام» تألیف محقّق نصیر الدین طوسی دلالت معجزه را بر صدق دعوت دارنده آن چنین بیان می کند: اگر شخصی در محضر گروهی ادعای سفارت از فروانروای کشور کند بگوید گواه من برای داشتن چنین منصب، این است که وی، هنگام ملاقات برای من احترام خاص قائل می شود، و فرض کنیم که رئیس کشور، با توجه به ادعاء و گواه او در لحظه ملاقات، همان احترام خاص را انجام دهد، یک چنین احترام، عملاً تصدیق ادعا مدعی به شمار می رود، و هر بیننده ای می گوید: وی سفیررئیس مملکت است«. (1).

کوتاه سخن آن که: انجام عملی بر خلاف قوانین طبیعی، بدون رضایت

خداوند امکان پذیر نیست اگر آورنده آن، در ادعای خویش دروغگو باشد، توانا ساختن یک فرد دروغگو، بر چنین کاری موجب گمراه ساختن مردم و ترویج باطل است. و ساحت اقدس خداوند حکیم از چنین کاری پیراسته است.

قرآن که با دلائل روشن و علمی و خرد پسند، جامعه بشری را به اصول ومعارف هدایت می کند دلیلش را متذکر می گردد و درباره پیامبر اسلام چنین می فرماید:

ولو تقول علینا بعض الأقاویل- لأخذنا منه بالیمین- ثم لقطعنا منه الوتین- فما من أحد عنه حاجزین (2): یعنی هر گاه محمد صلی الله علیه و آله وسلم نسبتهای بی اساس به ما می داد، او را با قدرت هر چه تمامتر می گرفتیم، و شاهرگ او را می زدیم، و هیچ کس از شما، مانع از وی نیست.

آیه حاکی است که هر گاه پیامبر اسلام نسبت های بی اساس به خدا بدهد، خداوند از او انتقال گرفته، فوراً نعمت حیات را از او سلب می کند.

پیامبر اسلام سالیان درازی با پاکی هر چه تمام تر در میان مردم زندگی کرده، و معارف و اصول و دستورات او مطابق خرد بود. بالاتر از همه با معجزه بزرگی مجهز بود که تمام نوابغ جهان و بزرگان عالم و پی افکنان علوم و سخنوران گیتی از مبارزه با آن اظهار عجز و ناتوانی کردند.

در این صورت این سؤال پیش می آید که هر گاه او در دعوت خود (نعوذ بالله) کاذب بود، قرار دادن چنین قدرتی در دست مردی که همه شرایط نفوذ از پاکی و قداست، برتری برنامه ها و ناتوانی مردم از مقابله در او جمع باشد؛ مخالفت حکمت بالغه است که خواستار هدایت بندگان خود می باشد، حتی اگر چنین فردی در ادعای خود راستگو نباشد، باید خداوند برای حفظ غرض و هدف خود و مصالح بندگانش، نعمت حیات را از او سلب کند، تا بندگانش را نفریبد، و یا این قدرت را از او گرفته و شرایط نفوذ او را در مردم از بین ببرد.

ولی اگر دیدیم او با آن شرایط، و با این معجزه ما فوق قدرت بشری، ادامه حیات داده و مشغول تبلیغ گردید، و گزندی از ناحیه خدا به وی نرسید، در این صورت به طور قطع و جزم تصدیق خواهیم کرد، که او بگزیده خدا، و پیامبر و سفیر واقعی او است. و اگر چنین نبود خداوند به مقتضای حکمت خود یا از او سلب حیات می کرد و یا این معجزه رادر اختیار او نمی گذاشت.

بنابراین رابطه منطقی میان ادعاء و اعجاز وجود دارد، و آن رابطه عبارت است از اینکه حکیم بودن خدا، گواه بر صدق ادعای او است.


1) علاء الدین قوشجی: شرح تجرید، ص 465.

2) سوره الحاقّه: 43- 47.