میان ادعا و دلیل، باید رابطه منطقی حاکم باشد، از این جهت «حدّ وسط» در قیاس یا باید علت حکم موجود در نتیجه، و یا معلول آن، یا هر دو معلول علت ثالثی باشند، مثلاً «تغیر» در قیاس معروف «جهان متغیر» است، و هر متغیر حادث است، پس جهان حادث است، علت حکم موجود در نتیجه که همان «جهان حادث» است می باشد و به خاطر لزوم رابطه، برهان به برهان علّی که از علت، به معلول پی می برند، و برهان «إنّی» که از معلول، به گونه ای علت را کشف می کنند، تقسیم می شود و مسلما رابطه علّی و معلولی، روشن ترین رابطه منطقی است که می تواند، به گونه ای مجهولی را کشف نماید.
در کتابهای آسمانی، اعجاز پیامبران، گواه روشن بر صدق گفتار مدعیان نبوت شمرده شده است، در حالی که میان آن دو، رابطه منطقی وجود ندارد.
مثلاً، چه رابطه منطقی میان ادعای نبوت و سفارت از جانب خدا و یا استواری ادعاء مدعی در توحید و غیره، و انداختن عصا و در آمدن به صورت اژدها، یا زدن عصا بر سنگ و فوران دوازه چشمه از آن، وجود دارد. چگونه دوّمی دلیل صدق گفتار اوست، اعجاز بر توانایی و فوق العادگی، مدّعی گواهی می دهد، نه بر صدق ادعای او و همچنین است دیگر پیامبران و سایر معجزه ها.
شگفت این جاست که حلّ این شبهه، بر برخی از نویسندگان مصری گران
آمده تا آنجا که مدّعی شده که دلالت اعجاز بر صدق گفتار مدّعی نبوت کاملاً عامیانه است و فاقد رابطه منطقی است.
هر گاه ما در باره شرایط دلالت اعجاز بر صدق ادعای مدعی کمی بیندیشیم، رابطه منطقی میان آن دو کاملاً آشکار می شود اینک این رابطه را با دو بیان روشن می کنیم.