اصول چهار گانه ای که نظریه تحوّل انواع بر آن استوار است و همچنین قانونمندی ماده در تمام مراحل که وظیفه علم کشف آنها است، نشانه دخالت نیروی خارجی در آرایش جهان ماده است؛ زیرا طبیعت هر چه به حرکت صعودی خود ادامه دهد، پیچیده تر و قانونمند تر می گردد، در حالی که در حرکت نزولی، ماده ساده ای بیش نیست که از حرکت فقط، وضعی آن را دارد. اکنون سؤال می شود علّت قانونمندی ماده در مراحل صعودی چیست. حرکت وضعی ماده را در مرحله پایین می توان خصیصه ماده دانست، ولی علت قانومندی آن در مراحل بالاتر که عقل و خرد درباره آن حیران و انگشت به دندان است، چیست.
در این جا برای تفسیر این آرایش، دو راه بیش نیست:
الف- دستی از غیب در آمده ماده را آفریده و آرایش آن را انجام داده و می دهد.
ب- ماده در صعود خود، بانی آرایش و قانونمندی خویش است، و به یک معنی خصیصه خود ماده در مراحل بالاتر می باشد.
نظریه دوّم با بساطت ماده و سادگی که فاقد تمام خصوصیات مراحل بالاست، سازگار نیست، زیرا حرکت صعودی ماده نتیجه ای جز افزایش کمی و سرانجام تشدید دوران بساطت، چیز دیگری نمی تواند باشد؛ به عبارت دیگر، چون حرکت ماده، حرکت همان ماده ساده است، باید فقط قوانین حاکم دوران سادگی، شدیدتر، غلیظ تر، و نمایان تر گردد، نه این که چیز دیگر بر آن افزوده شود؛ در حالی که ما در حرکت، به قوانین جدیدتر، و آرایش نوین تر بر می خوریم که در دوران سادگی ماده، اثری از آن نبود و این نوآوری باید منشأیی جز ماده
داشته باشد.