1- درباره اصل نخست یادآور می شویم که محاسبه داروین درباره جانوران و گیاهان که می گوید اگر عوامل نابودی پیش نیاید، چیزی نمی گذرد که عرصه زندگی طبیعی بر آنان تنگ می گردد، صحیح و پا بر جاست، ولی علل تعادل این نیست که اقویا، ضعفا را از بین می برند. هرگز داشتن اعضای مفید یا زیان بخش
نمی تواند چنین تعادل گسترده را فراهم آورد، بلکه حوادث غیر مترقّب مایه این تعادل است، گاهی بر اثر خشکیدن یک مرداب، کلیه جانورانی که در اطراف آن زندگی می کنند، نابود می شوند و این نابودی دسته جمعی، ارتباطی به انتخاب اصلح ندارد و دمهای کوتاه و بلند، پوستهای ضخیم و نازک، در این مورد یکسان است. و به تعبیر «گوبینو» تنازع بقا همیشه با آن بی رحمی که «داروین» می پندارد، نیست؛ بی گمان تعادل حیوانات از قربانیهای فراوانی پدید می آید، اگر یک قورباغه هزاران تخم و نوزاد آورد، دو تا از آنها زنده می ماند. باقی را یا قورباغه ها یا حشرات دیگر می خورند، یا بر اثر انگلها و بیماریها نابود می شوند، این ویرانی ها بدون آن که هیچ رابطه ای با این که فلان فرد، دمی کوتاه یا دراز، یا پوستی روشن یا تاریکتر، و یا دستگاه تنفسی کاملتریا ناقص تر داشته باشند، انجام می گیرد. (1).
2- خلاصه اصل دوّم این است که تغییرات جزئی و تحوّلاتی که درجانداران به وسیله دگرگونی محیط دست می دهد، پس از گذشت هزاران سال به صورت یک تغییر کلی در می آید و پایه نوع را تشکیل می دهد، ولی در این جا این سؤال مطرح است که چگونه تغییرات جزئی می تواند در همان ظرف، مایه پیروزی بر آن عدّه شود که فاقد آن تغییرات جزئی می باشند؟ فرض کنید بر اثر عوض شدن شرایط زندگی، دسته ای از پستانداران با سپری شدن زمان و توالدهای فراوان، تحولات ناچیزی در ناحیه گردن یا دم و شاخ پیدا نمودند، آیا این تحوّل به آن حد می رسد که بر همنوعان خود پیروز گردند، و آنها را به حکم به این که «در نظام طبیعت ضعیف پامال است» از بین ببرند؟ «گوبینو» در این مورد می گوید: تغییرات پدیده آورنده تحولات فردی، چون همیشه خفیف و ناچیزند سود یا زان آنها هم بسیار کوچک است، آیا این تغییرات می توانند تحولی به منظور انتخاب فرد لایق و مستعدتر انجام دهند؟ هیچ کس نمی تواند بپذیرد که شاخی درازتر به اندازه چند میلی متر و پرده پایی ضخیم تر به
اندازه دو یاسه میلی متر، می تواند خود را از گزند حوادث برهاند. تنازع بقا میدان مسابقه «المپیک» نیست و نمی توان آن را مسابقه اسب سواری که درازی سر اسب هم در پیروزی دخیل است، تشبیه کرد. (2).
خلاصه سخن این که: این تغییرات از آن جا که جزئی است، نه پایداری دارنده آن را تضمین می کند و نه سبب پیروزی وی بر فاقد آن می گردد.
3- قانون وراثت یکی از اصول دانش امروز است و حافظ صورت نوعی جانوران و گیاهان همین قانون به شمار می رود، ولی سابقاً کیفیت انتقال صفات روشن نبود و تصوّر می شد که همه گونه صفات اعم از ذاتی و اکتسابی قابل انتقال است، ولی پس از پیدایش علم «ژنتیک» این ابهام زدوده شد و روشن گشت که خواص وراثتی مربوط به عواملی است به نام «ژن» و خلاصه انتقال صفات به شرح ذیل است:
مبدأ حیاتی یک موجود زنده به نام انسان، سلولی است که از اتحاد دو نطفه نر و ماده پدید می آید و صفتی که بخواهد از والدین به اولاد منتقل گردد، باید به گونه فهرست وار در سلولهای نطفه یعنی در قسمت «ژن» موجود باشد و از طریق آنها به اولاد انتقال یابد، بنابراین اگر هر تغییر یا صفتی در ژنها موجود باشد، آن تغییر یا آن صفت ارثی است و اگر موجود نباشد ارثی نخواهد بود.
بر این اساس، نظریه داروین که معتقد به انتقال کلیه صفات اکتسابی است، کلّی و قانونی نیست؛ زیرا این اوصاف در صورتی منتقل می شوند که در ژن (عامل وراثت) تحولاتی ایجاد کنند و بدون تحوّل، انتقال صفات امکان پذیر نیست؛ ولی تا کنون روشن نشده است که عامل تحوّل در ژن چیست، ولی اثبات شده است که استعمال و عدم استعمال اعضای بدنی، سبب تحوّل و دگرگونی در ژن نمی گردد، آری استعمال و عدم آن وسیله تقویت یا ضعف عضو می گردد.
سخن درباره این اصل و عوامل تحول در ژن فراوان است که در این جا
نمی گنجد.
4- درباره اصل چهارم که تأثیر محیط بر جاندار است، می گوییم: جای شک نیست که محیط بر موجود زنده اثر می گذارد؛ مثلاً گلهایی که در کوهستان می رویند، با گلهایی که در دشت و صحرا یا در گلخانه ها پرورش می یابند فرق دارند، ولی هرگز این اصل کلیت ندارد که محیط، هر موجودی را متناسب با خواسته خود می سازد. و آزمایشهای فراوان بر بی پایگی آن گواهی می دهد و ما دو نمونه را نقل می کنیم:
الف- دانشمندی به نام «پن» شصت و نه نسل مگس سرکه را در تاریکی پرورش داد و اولاد آخرین نسل را به روشنایی آورد و کمترین اختلافی در ساختمان چشمان آنها مشاهده نکرد.
ب- در غارهای آهکی تاریک، انواع مختلف جانوران زندگی می کنند که غالباً فاقد چشم می باشند، ولی در همان محیط تاریک جانوران دیگری نیز یافت می شوند که نه فقط چشمان آنها وضع عادی دارد، بلکه عدّه ای چشمان بزرگتر از حدّ معمول نیز دارند. (3).
این بود نظریه «داروین» و نقد علمی اصول آن، اکنون به بررسی پیامدهای کلامی آن که در آغاز فصل یادآور شدیم، می پردازیم.
1) ر. ک: بنیاد انواع، گوبینو، جزو سری چه میدانم؛ داروینیسم، دکتر محمود بهزاد؛ و تحلیلی از داروینیسم، اثر نگارنده.
2) همان مدرک، ص 61.
3) ر. ک: بنیاد انواع، ص 62.