در میان ملل و اقوام جهان افرادی پیدا می شوند که بر اثر ریاضتهای شاق می توانند از نمو و رشد یک حس درونی بکاهند؛ مثلا تمایلات جنسی یک ندای فطری و باطنی است، ولی تارکان دنیای مسیحی و مرتاضان هند، با تحمل رنجها، از قدرت این حس به قدری می کاهند که کمتر به فکر مسائل جنسی می افتند، ولی همین افراد اگر در شرایط دیگری قرار گیرند، این خفته بار دیگر در آنها بیدار شده وشروع به فعالیت می نماید.
بنابراین معنی فطری بودن یک مسئله این نیست که در هر شرایطی جلوه کند، بکله کلیه نداهای فطری در صورتی تجلی می کنند که حجابی در برابر آنها قرار نگیرد.
ما که می گوییم توحید وحس خدا جویی از امور درونی و باطنی است، نه به آن معنی است که هیچ عاملی از قبیل تبلیغات محیط، در شدت و ضعف آن مؤثر
نیست، بلکه برای بروز این حس، بسان سایر احساسات زمینه های مساعدی لازم است که برای جلوه فطرت در آن شرایط مانعی نباشد.
شکی نیست که تبلیغات از رشد و نمو بسیاری از نداهای درونی می کاهد، ولی ریشه آن را نمی سوزاند، زمانی که افکار چپ گرایی بر بخشی از مردم جهان حکومت می کرد و رهبران مکتب «ماتریالیسم» با وسایل مختلف وفریبنده می کوشیدند حس مذهبی را در اقوام و مللی که به زنجیر استعمار کمونیستی کشیده شده بودند نابود سازند، مع الوصف موفقیت آنها در این مبارزه ناچیز بود و نتوانسته اند قلوب توده ها را از این حس خالی کنند.
پس از فروپاشی کمونیسم همه کشورهای به زنجیر کشیده شده که قریب هفتاد و اندی سال، تحت بمباران تبلیغات ضد خدایی بودند، بار دیگر به مساجد و کلیساها روی آورده و مجسمه های لنین وغیره رادر هم کوبیده و از میادین عمومی جمع کرده و به خانه فطرت بازگشتند.
بحثی که در این جا باقی است این است که آیا مسئله احساس فطری در مورد خدا شناسی، احساس فردی است یا برهانی و این همان مطلبی است که در بحث زیر می خوانید.