خداشناسی و تمایل به ماورای طبیعت، به زمان و یا نقطه خاصی از جهان اختصاص ندارد، بلکه به شهادت تاریخ باستانی که از اقوام مختلف اعم از متمدن و وحشی به دست آمده است، اعتقاد به خدا و مبدأ جهان در میان تمام ملل وجود داشته است و در حفاریها و کاوشهای علمی که وسیله دانشمندان باستان شناس که
برای به دست آوردن طرز زندگی و پایه تمدن و طرز تفکر اقوام گذشته انجام گرفته است، همواره زیر تلهای بزرگ، معابد و بت و بتکده کشف شده است و همگی حاکی از این می باشد که ملل دیرینه در این اماکن، بتهایی را به عنوان معبود می پرستیدند و یا این که آنها را حاکی از صورتهای زیبای معبودهای خود می پنداشتند.
دانشمند معروف مصری «فرید وجدی» می نویسد: «نتیجه کاوش در طبقات زمین می رساند که بت پرستی از روشن ترین و بارزترین ادراکات بشر بوده، تو گویی اعتقاد به مبدأ با پیدایش بشر به وجود آمده است«. (1).
برخی از دانشمندان غرب مانند شوینماور گرایش مذهبی را در انسان به اندازه ای عمیق می داند که آن را فصل ممیز انسان می شمارد و می گوید: «انسان حیوانی است متافیزیک«. (2).
آری در فصول تاریخ بشر، نمی توان فصلی یافت که در آن تمایل انسانی به ماورای طبیعت منفی باشد، بلکه حس مذهبی در میان تمام اقوام و ملل، جزء لاینفک زندگی تشخیص داده شده که همواره با آنها بوده و هست تا آنجا که جان- ر- ایورث، استاد دانشگاه «کلمبیا» درباره مذهب چنین می گوید: «هیچ فرهنگ و تمدنی را در نزد هیچ قومی نمی توان یافت مگر آن که، در آن فرهنگ و تمدن، شکلی از مذاهب وجود داشته است، ریشه های مذهب در اعماق تاریخ تا اعماق تاریکی از تاریخ که ثبت نشده و به دسترس بشر نرسیده است، کشیده است«. (3).
حس دینی هم اکنون در میان ملل متمدن جهان یک حس طبیعی است که در هر گوشه ای از جهان برای خود تجلیاتی دارد، همین آلان قسمت مهمی از روی زمین را معابد و کلیساها و مساجد و بتکده ها اشغال کرده است و ندای «الله اکبر» در روزهای جمعه و غیره از گلدسته های مساجد مسلمانان، صدای ناقوس کلیساها در
روزهای یک شنبه طنین انداز است و اگر با هواپیما از فراز قاره های مختلف جهان عبور کنیم، آثار و جلوه های این حس را، هم در غنی ترین و صنعتی ترین کشورهای جهان و هم در میان فقیرترین و عقب مانده ترین ملل عالم، با دیدگان خود مشاهده می نماییم.
آیا یک چنین حس کلی و عمومی، آن هم در تمام اعصار و قرون در میان تمام ملل جهان، از غنی و فقیرنشانه فطری بودن آن نیست؟
گذشته از این، هر فرد منصفی در صورتی که خود را از مسائل سیاسی حتی از گفته های خداپرستان و مادیها مجرد سازد، هنگام شدت و بیچارگی در اعماق دل خود احساس می کند که به طور ناخودآگاه، به سوی یک قوه ازلی و ابدی که می تواند نیازمندی و بیچارگی او را برطرف سازد، کشیده می شود و بی اختیار به یاد او افتاده و از او استمداد می طلبد.
این چنین خداجویی بیرون از اختیار، نتیجه براهین عقلی و علمی و دلایل فلسفی توحید نیست، این توحید محصول محیط درس و بحث و فکر و گفتگو نمی باشد، بلکه مایه آن سرشت انسانی است و دست آفرینش نهاد ما را از روز نخست با آن خمیر کرده است، به طوری که ما با تمام ذرات وجود خود در مواقع بیچارگی به سوی آن کشیده می شویم و ما بدون این که متوجه باشیم گمشده ای داریم و گمشده ما چیست؟ و چگونه او می تواند از ما رفع بیچارگی کند، و به ما آرامش بخشد، ناخود آگاه به دنبال آن می رویم، همان طور که نوزاد بدون کوچکترین آگاهی از مادر به دنبال جستجوی مادر می باشد و به قول مولوی:
همچو میل کودکان با مادران
سر میل خود نداند در لبان
همچو میل مفرط هر نو مرید
سوی آن پیر جوان بخت مجید
جزء عقل این، زان عقل کل است
جنبش این سایه، زان شاخ گل است
سایه اش فانی شود آخر در او
بس نداند سر میل و جستجو
سایه شاخ درخت این نیک بخت
کی بجنبد گر نجنبد این درخت (4).
1) به دایره المعارف ماده «اله» و «وئن» مراجعه فرمایید.
2) زندگی و اصالت مذهبی، ص 31 (نقل از کتاب «متافیزیک» تألیف فلیسین شاله، ص 11(.
3) مذهب در آزمایشها و رویدادهای زندگی، ص 9.
4) مثنوی، ج 4، ص 414.