در پایان بحث لازم است رابطه فطرت و ارزش را مورد بررسی قرار دهیم. گرایشهای درونی انسان بر دونوعند: گاهی وجود آن در تمام حدود و مقیاسها کمال به شمار می رود، مانند گرایش به کمال و تعالی که هرگز برای آن حد و حدودی نیست و به صورت مطلق مطلوب است، و اصولا آن نوع از گرایشها که مربوط به مقام والای انسانی است و از آن به مقام ملکوتی انسان تعبیر می کنیم، به صورت مطلق مطلوب بوده و دارای بار ارزشی است.
در مقابل آن گرایشهایی داریم که اصل وجود آن کمال است و مطوب، ولی همه مراتب آن مایه کمال نیست، مانند غریزه جنسی و علاقه به مال و مقام و مانند
آن که همگی مایه بقای حیات و نسل انسانی است، اما به صورت تعدیل یافته و مشروط.
از این جهت غرایز انسانی آن گاه واجد ارزشند که مزاحم تعالی و تکامل معنوی انسان نباشند، و به تعبیر دیگر کمال و ارزش بودن آنها مشروط می باشد. و از این جا می توان درباره فطرت و ارزش به صورت مطلق یا نسبی داوری کرد.
و به سخن دیگر، تمام داده های آفرینشی انسان که در وجود او مفطور و مکنون است، از خوبی و نیکی برخوردار می باشند، چیزی که هست باید با به کار انداختن خرد، نیک مطلق را از نیک نسبی تمیز داد. قرآن نیز به این حقیقت اشاره کرده و می فرماید: ونفس وما سواها- فالهمها فجورها و تقواها (1): «سوگند به نفس و آنچه او را بیاراست. پس پلیدی ها و پاکی ها را به آن الهام کرد(. و دو عنوان «فجور» و «تقوی» بیانگر این است که انسان می تواند در پرتو الهام خداوندی (اندیشه و خرد(، خوبیها را از بدی ها باز شناسد و به تعادل اخلاقی رهنمون گردد. و بر پایه آن ارزشهای فطری را تشخیص دهد.
بنابراین درباره توصیف فطریات به ارزش و نیکی، مرجع، عقل و خرد است، عقل برخی را به نیکی مطلق توصیف کرده و برخی را به نیکی مشروط، و نتیجه این می شود که مرجع در اصل شناسایی فطریات، وجدان و درون آگاهی انسان است، ولی مرجع در توصیف آنها به ارزش- چه به صورت مطلق و چه به صورت مشروط- عقل و خرد است.
گاهی در این مورد تصور شده است که در توصیف فطریات به ارزش و نیکی مرتکب دور می شویم، چنان که گفته اند: «تشخیص نیک و بد یک امر را از روی فطری بودنش باید شناخت، و فطری بودن آن را از روی نیک بودنش و این مستلزم دور است«.
پاسخ این که هیچ نوع توقفی در این جا وجود ندارد، زیرا فطری بودن مربوط به احساسات درونی است، یعنی آن را به صورت ندایی از درون بشنود و اما نیک بودن آن
مربوط به داوری عقل و خرد است.
اکنون که واقعیتی به نام فطریات ثابت شد، یادآور می شویم که دانشمندان علم کلام، خداشناسی را یک امر فطری قلمداد کرده و معتقدند تمام شرایط امر فطری بر آن منطبق است.
در گذشته گفتیم امور فطری آن نوع احساسهایی است که دارای ویژگیهای چهار گانه باشد، بار دیگر این شرایط چهار گانه را یادآور می شویم و همگی رادر مورد خداشناسی فطری موجود می بینیم.
الف- هر فکر و کاری که ریشه فطری دارد جهانی می باشد.
ب- امور فطری به رهبری فطرت انجام می گیرد و هرگز به تعلیم و تعلم نیازی ندارد.
ج- هر نوع فکر و عملی که ریشه فطری دارد، از قلمرو حکومت عوامل سه گانه «جغرافیایی«، «اقتصادی» و «سیاسی» بیرون است.
د- تبلیغات پی گیر بر ضد فطرت ممکن است از نمو و رشد آن بکاهد و یا رشد آن را متوقف سازد، ولی هرگز آن را ریشه کن نمی کند.
امور عادی در این ممیزهای چهارگانه درست در نقطه مقابل قرار گرفته اند.
اکنون باید دید حس مذهبی و حس خداجویی، واجد این شرایط چهار گانه هست یا نه؟ با توجه کوتاه خواهیم دید که همه این مشخصات چهار گانه در موضوع خداجویی وجود دارد، اینک بررسی این قسمت از بحث را پی می گیریم.
1) سوره شمس: 7- 8.