هرگاه ما در تمام انسانهای جهان- چه در گذشته و چه حال- که در اقلیم های مختلف زندگی کرده و می کنند و نظامهای گوناگون از نظر سیاسی، اقتصادی و نظامی بر آنها حکومت کرده و می کند، گرایش واحدی را لمس کردیم و دیدیم که همه انسانها میل به کمال و تعالی، میل به کنجکاوی و حقیقت یابی، میل به زیبایی و جمال و… دارند، طبعاً باید برای این گرایش علتی جستجو کنیم، زیرا به حکم خرد، هیچ پدیده ای بدون پدید آورنده نیست.
برای این گرایش همگانی ناچار علت و مبدأی است، یا از خارج و یا از
داخل، فرض نخست نادرست است، زیرا هیچ عامل بیرونی نمی تواند یک چنین گرایش همگانی و مشترکی را در همه انسانها، در مجموع زمانها و مکانها بدون استثناء ایجاد کند. خصوصاً با توجه به این که انسانهای گذشته، در ابعاد گسسته و مکانهای ناپیوسته زندگی می کردند، و چه بسا اقوامی از اقوام معاصر خود آگاه نبودند. با نفی دخالت عامل خارجی، تأثیر عامل داخلی متعین می باشد، زیرا در این جا فرض ثالثی وجود ندارد و آن عامل درونی، جز ذات و آفرینش انسان چیز دیگری نیست.
پرسش: گاهی گفته می شود نمی توان سرشتی بودن یک گرایش را دلیل بر فطری بودن آن دانست، زیرا ممکن است امری که امروز به صورت سرشتی در آمده است، در گذشته ی تاریخ بشر، اکتسابی بوده است و پس از آن از طریق وراثت جزء گرایشهای سرشتی او در آمده است.
پاسخ این پرسش روشن است، زیرا بحث ما در سرشت فردی و یا قومی نیست، تا این که فرض مزبور در آن موجه باشد، بلکه موضوع بحث ما سرشتهای نوعی و همگانی است و در این صورت فرض اکتسابی بودن چنین گرایش سرشتی و آفرینشی، به هیچ وجه قابل توجیه نیست. زیرا عامل تبدیل امر اکتسابی به سرشتی که وراثت می باشد، در گرایشهای فراگیر و همگانی منتفی است.
و به دیگر سخن: چه بسا اقوامی با روحیات خاصی معروف و مشهورند، بخل و دنیا پرستی در یهود تا حدّی ارثی است و مسلّماً روز نخست، این روحیه در خود «اسرائیل» وجود نداشته است. امّا به مرور زمان و فراز و نشیب هایی که بنی اسرائیل با آنها روبرو بودند، روحیه ی دنیا پرستی و بخل را در آنان به صورت یک گرایش آفرینشی در آورده، تا آن جا که نام یهودی بازگو کننده ی دنیا خواهی است.
البته ما منکر این نوع سرشتی های مولود امر اکتسابی نیستیم، بحث ما در مورد امور سرشتی فراگیر است، که در تمام انسانها و مجموع قاره ها، وجود داشته باشد. چنین گرایشها را نمی توان از طریق عامل اکتسابی توجیه کرد؛ زیرا عامل اکتسابی در مورد قومی می تواند کار ساز باشد، نه در مورد اقوامی که هرگز زندگی مشترک باهم
نداشته اند.
به بیانی دیگر: نگرشی وسیع و گسترده در تمام انسانها و در تمام قاره ها، یک مسئله را ثابت می کند و آن، این که همه افراد بشر چه درس ناخوانده، چه متمدن و چه غیر متمدن، یک رشته اصولی را از همان درون خود می یابند و نمی توانند خلاف آن را بارو کنند، همه انسانها معتقدند که پاسخ نیکی به نیکی پسندیده، و پاسخ آن به بدی زشت و ناروا است، وفای به عهد زیبا و پیمان شکنی کاری نا زیبا است و همچنین…
فراگیری و عمومیت این گرایشها قابل انکار نیست و حتی یک فرد- هر چند انسانی منحرف باشد- منکر اصول یاد شده نخواهد بود؛ آری میان اعتقاد و عمل فاصله بسیار است، معنی تصدیق اصول و دریافت های این باروها، ملازم با عمل نیست، چه بسا برخی از غرایز تعدیل نشده ی انسان سبب شود که انسان بر خلاف این اصول گام بردارد و چه بسا به خاطر یک رشته منافع شخصی، در صدد توجیه عمل ناروای خود برآید. ولی پایبند نبودن برخی به این اصول در مقام عمل، از اصالت آنها نمی کاهد و اصولاً وجدان چراغ باطنی است که در درون انسان روشن است، ولی گرد و غبارهای هوی و هوس، آینه ی فطرت را تیره وکدر کرده و انسان را از آن غافل می سازد. اگر هم توجه کند، به حکم حکومت هوا و هوس جانب مخالف را ترجیح می دهد.
در این جا می توان همان برهان فلسفی را پیاده کرد و گفت: این گرایش عمومی به عاملی نیاز دارد یا از درون و یا از برون، با عامل دوم نمی توان این گرایش گسترده را توجیه کرد، طبعاً عامل اوّل متعیّن است.