قسمتی از شرور ناشی از کارهای نابجای انسانهاست، انسانی انسان دیگر را می کشد و یا به آنان ستم روا نموده، زندگی را بر آنان دشوار و تلخ می سازد؛ مسلّماً پیدایش چنین شرور، ناشی از قدرت انسان و آزادی اوست و اگر انسان به گونه ی دیگر آفریده شده بود که فقط می توانست کار خیر انجام دهد و شری از او سر نزند، این بخش از شرور از جهان مرتفع می شد.
جان هاسپرز می گوید: شرور اخلاقی آنهایی هستند که توسط انسان بر انسانهای دیگر وارد می شود، نظیر عذابهای روحی و جسمی، دزدی و کشتن و جنگ، و این شرور اخلاقی تنها آن گونه شروری هستند که می توان گفت: نتیجه شرارت انسان است؛ طرفداران نظم در جهان می گویند شر در جهان به سبب شرارت انسان حاصل می شود و شرارات انسان هم ناشی از آزادی و اختیار اوست، و معنی اختیار آن است که بتواند هم خیر و شر انجام دهد؛ حتی موجود قادر مطلق هم نمی تواند انسان را مختار بیافریند، ولی آزاد نباشد که شر را انجام دهد، پس شر نتیجه اجتناب ناپذیر اختیار انسان است.
هنگامی که شما می پذیرید که انسان مختار است، باید تمامی نتایج آن را هم بپذیرید، آیا انسان مختار است که مخوف ترین ترسها را برای انسانهای دیگر ایجاد کند؟ اگر چنین است آیا آزادی انسان چنین ارزشهایی دارد؟! آیا امکان ندارد که این آزادی به بهای کمتری در اختیار انسان قرار گیرد؟
اگر بگویید خیر، اگر انسان آزاد است، باید آزاد مطلق باشد. در پاسخ یاد آور می شویم: انسان هیچ گاه آزادی مطلق ندارد، او نمی تواند مثل پرنده پرواز کند، یا سنگ و چوب بخورد، بنابراین چه مانعی دارد که در آفرینش، اصل آزادی او محفوظ باشد امّا محدود. مثلاً، انسان ممکن است دارای پوشش حفاظتی باشد آن چنان که از حمله ی انسانهای دیگر مصون بماند و کشتن او غیر ممکن باشد. و من به شما می گویم که اگر خدا نتواند سیستمی بدون شر که در آن انسان آزاد باشد تدبیر
کند، قادر مطلق نیست. آن گاه می افزاید: من قبول ندارم که خدا منطقاً نمی تواند محال را انجام دهد، امّا چرا برای خدا محال است که انسان را آزاد خلق کند، ولی با این حال آزاد نباشد که انسانهای دیگر را بکشد؟
ممکن است گفته شود: اگر در انسان امکان ضرر زدن به شخص دیگر نباشد، دیگر انسان نخواهد بود، بلکه یک ماشین خود کار خواهد بود.
ولی پاسخ آن این است که این قیمتی که برای ایجاد انسان پرداخته می شود، خیلی گران است و این نتیجه شایسته ی آن نیست؛ امّا یک بار دیگر اضافه می کنیم که انسان می تواند به روشهای بی شماری آزاد باشد، بدون این که شروری را که اکنون وجود دارند، مرتکب شود. اگر خدا جهان را تا حدّی متفاوت با این جهان ساخته بود، انسان می توانست در به کار گیری انتخاب خود در راههای پر ثمر و فعّال تر آزاد باشد، البته بدون نتایج تأسّف آوری که چنین انتخابهایی ممکن است اکنون داشته باشد.
سرانجام به طور قاطعانه می گوید: اگر من به شما بگویم خدا مرا آزاد ساخته است، پس من اکنون می خواهم تو را بکشم و این کار بخشی از موهبت الهی آزادی من است، من عقیده دارم که شما عمیقاً به واسطه ی استدلال من متأثّر نخواهید شد. (1).
باز برای پرهیز از پراکنده گویی که غالباً ویژه ی کتابهای کلامی و فلسفی غربی است، نقطه نظرهای خود را در تحلیل گفتار «جان هاسپرز«، تحت عناوین کوچک یادآور می شویم:
1) فلسفه ی دین، ص 118- 121، نقل با تلخیص.