یکی از صفات خداوند، حکیم بودن اوست که هر موجودی را برای هدف و غایتی آفریده است و این در حالی است که در نظام طبیعت، پدیده های بی فایده به چشم می خورد که به ظاهر با حکمت او ناسازگار است، مانند روده اعور، لوزتین، پستانهای مرد، لاله های گوش و فضای وسیعی که احیاناً رسیدن نور از آن نقطه به جهان ما میلیونها سال نوری طول می کشد. با وجود چنین پدیده های به ظاهر بی هدف، چگونه می توان او را حکیم خواند؟!
پاسخ
در این جا باید یادآور شد که در این سؤال عدم آگاهی از غایات و اهداف پدیده ها، جایگزین علم به عدم فایده شده است. شکی نیست که آگاهی بشر بسیار محدود بوده و هر روز بر آگاهی خود می افزاید، حالا اگر ما از نتایج این پدیده ها آگاه نباشیم، باید خود را متهم کنیم نه آفریدگار را. گذشته از این، علم و دانش بشر برخی از فواید این نوع پدیده ها را شناخته است که با مراجعه به کتابهای عملی می توان به دست آورد. (1).
گاهی اشکال مخالفت شرور با حکمت الهی به گونه ای دیگر مطرح می شود و آن این که تعالیم دینی به روشنی می رساند که زمین و پدیده های آن برای انتفاع انسان آفریده شده است، چنان که قرآن می فرماید: «خلق لکم ما فی الأرض جمیعا«ً
(بقره / 29) بنابراین، چگونه می توان آفات و بلاها و حوادث مرگبار را توجیه کرد، در حالی که همه اینها به زیان انسان است؟
درپاسخ این اشکال دو مطلب را یا د آور می شویم:
1- باید در داوریها تنگ نظری را کنار نهاد و مجموعه را برای مجموعه
بشر در نظر گرفت. چه بسا حوادثی که برای بشر کنونی زیانبار و مرگ زاست، امّا در طول زمان مایه حیات و زندگی می باشد. چه بسا آفات امروز نتیجه یک رشته تحولات در زمانهای گذشته است که مایه حیات بشر آن روز بوده است و چه بسا بلاهایی امروز، مایه دگر گونی هایی در زمین است که حیات را برای آیندگان میسر می سازد. این نوع داورها از این جا سر چشمه می گیرد که ما خود را معیار قرار داده، نه مطلق بشر را و در بستر زمان فقط به امروز می نگریم نه دیروز و فردا را و آن دو را از نظر دورمی داریم. ارزش این نوع داوری بسان ارزش داوری کسی است که مشاهده می کند: بولدوزری خانه هایی را که ویران نموده و گرد و غبار بر پا می سازد، فوراً می گوید: این چه کار نادرست است، ولی اگر هدف از این کار را می دانست که تسطیح زمین برای تأسیس بیمارستان و یا مؤسسه خیریه دیگری است، فوراً از قضاوت خود باز می گشت.
این نوع داوری های عجولانه بسان داوری خفاشی است که از نور و روشنایی رنج می برد و آن را حادثه ای زیانبار می داند.
خلاصه: جهان طبیعت جهان علت و معلول است که زنجیر وار به هم پیوسته بوده و باید سود و زیان آن را در مجموع سنجید، نه در یک مقطع معیّن برای انسانهای خاص.
2- انسان علاوه بر بعد مادی، بعد اخلاقی و معنوی دارد. مقیاس در داوریها تنها بعد مادی او نیست، بلکه بعد اخلاقی او را نیز باید در نظر گرفت. هر گاه حادثه ای ناگوار آثار تربیتی داشته باشد، باید آنها را به نفع انسان اندیشید نه به زیان او. در حقیت این نوع حوادث زنگ بیدارباشی است که انسان را متوجه خود حقیقت نموده، چه بسا از اعمال زشت و ناروا باز می دارد.
انسانی که غرق نعمت و رفاه باشد، بسان کسی است که بر یک مرکب راهوار سوار شده، مرکب او را به سرعت پیش می برد. یک چنین حالت، در او خواب و غفلت می آفریند و لذا توقف ناگهانی مرکب، او را از خواب غفلت بیدار می سازد. حوادث ناگوار که زنجیر زندگی را از هم گسسته و انسان را در سختی ها قرار
می دهد، روح کبر و غرور را از او کاسته و مقدمات بازگشت به حق را فراهم می سازد. قرآن به این حقیقت چنین اشاره می کند: «فعسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا» (نساء / 19)
درقرآن واژه ای به نام «استدراج» در برابر ابتلاء وجود دارد. مقصود از واژه نخست، انسان غافل و گنهکاری است که پیوسته در نعمت بوده و هیچ گونه گزندی در زندگی به او نمی رسد و انسان می پندارد که یک چنین رفاه مستمر به سود اوست، در حالی که یک چنین شرایط، مایه خسران و زیانکاری می باشد؛ زیرا چنین فردی هیچ گاه از خواب غفلت بیدار نشده و به آغوش حق باز نمی گردد. (2).
در حالی که اگر فرد مؤمن در مسیر زندگی دچار ابتلایی گردد و با حوادث تلخ روبه رو شود، این حالتها برای او کاملاً سازنده بوده، غبار غفلت را از روح و روان او پاک سازد. قرآن می فرماید: «انّ الإنسان لیطغی ان رآه استغنی» (علق / 6- 7) و در آیه دیگر می فرماید: «و ما أرسلنا فی قریه من نبی إلاّ أخذنا أهلها بالبأساء و الضرّاء لعلّهم یضّرّعون» (اعراف / 94)
همان گونه که ملاحظه کردید ما در تبیین پاسخ، راه ایجاز را پیمودیم، افراد آگاه می توانند از این رهگذر تفصیل آن را بیابند.
در این جا دو نکته را یاد آور می شویم:
الف- درست است که انسان در دل بلاها و مصائب قرار گرفته، ولی آن چنان نیست که بشر در کاهش بخشی از آنها ناتوان باشد. او می تواند با هوش خدا دادی از زیانهای آنها بکاهد، بلکه از آنها به سود خود بهره بگیرد. ساختن خانه های ضد زلزله در مراکز زلزله خیز، و احداث سدهای استوار در مسیلها، بخشی از زیانهای ناشی از این دو حادثه طبیعی را جلوگیری می کند و چه بسا انسان از آن به سود خود بهره می گیرد. امروزه، ساختن سدها در برابر سیلابها مایه رونق بیشتر حیات بشر گردیده، بلکه از اهرمهای لازم حیات او به شمار می رود.
ب- قسمتی از نارساییها معلول نظامهای ظالمانه است که وسایل آسایش را به طور یکسان در میان افراد جوامع بشری تقسیم نکرده و جوامع بشری را- از نظر سرزمین و افراد- به دو قطب آباد و ویران، مرفه و محروم در آورده است. در نتیجه اسباب و لوازم زندگی را از برخی سلب و در اختیار گروهی خاص قرار داده است.
در طول تاریخ، بشر از آتش جنگهایی که به دست خود بر افروخته است، بیشتر صدمه دیده تا حوادث ناگوار طبیعی. امروز که جهان برای خود ادعای تمدن و تعقل دارد، پیوسته با برافروختن آتش جنگ در نقطه ای، سرگردانی و ویرانی و نابودی گروه بی شماری را به بار می آورد.
1) در این مورد به کتاب «الله خالق الکون«، ص 370- 378، مراجعه شود.
2) ر. ک: سوره اعراف، آیه182 و سوره قلم، آیه 44.