اکنون بی پایگی این خرده گیری که متوجه کبرای برهان بود روشن گردید، جا دارد به نقد اشکال دیگر او که آن نیز متوجه کبرای برهان است، توجه کنیم. او در این بیان از راه دیگری وارد می شود، راهی که فلاسفه ی گذشته از آن به خصیصه ی ماده تعبیر می آوردند و غالباً مادیگرایان عصر ائمّه ی اهل بیت علیهم السّلام بر این اندیشه بودند. هیوم بدون این که از این واژه بهره بگیرد، مغز آن را گرفته و پوسته ی آن را انداخته و می گوید:
الهیون می خواهند نظم جهان را از طریق علّت بیرونی تأمین و تفسیر کنند، در حالی که می توان این نظم را از درون ماده نیز تأمین کرد و آن این که ماده ی نخست بالذات دارای ویژگیهایی است که به تدریج آن را به این حدّ از کمال سوق داده است و پیوسته این حرکت، معلول عامل داخلی است که همواره در آن تحول ها و تکامل ها و انواعی را به وجود می آورد، هرگاه چنین احتمالی در ذهن ما قوّت بگیرد، دیگر برای تفسیر نظم طبیعت، نیازی به دخالت عامل ماورای طبیعی نیست.
جان هیک نویسنده ی فلسفه ی دین، این قسمت از اشکال هیوم را چنین تقریر
می کند: «پس از اعتراف به وجود نظم در طبیعت، این پرسش مطرح می شود که آیا این نظم می توانست جز از طریق طرحی آگاهانه، به وجود آمده باشد؟ هیوم به عنوان نوعی راه حل، فرضیه ی اپیکوری را پیشنهاد می کند: عالم مرکب از تعداد بی شماری از ذرات صغار است که به طور تصادفی در حرکت هستند. در یک زمان نامحدود، این ذرات صغار ترکیبات متعددی را پیدا می کنند و به انواع صورتهای گوناگون ممکن در می آیند. اگر یکی از این ترکیبات، نظم ثابت و معیّنی را پیدا کند- خواه موقّت یا به طور دایم- این نظام در طی نظام مناسب، صورت استقرار خواهد یافت و ممکن است کیهان با انتظامی که هم اکنون در آن زندگی می کنیم، از این ترکیبات ساخته شده باشد«.
آنگاه جان هیک می افزاید: «این فرضیه مدل ساده ای برای تبیین طبیعت گرانه ی سرشت منظم عالم فراهم می سازد، این مدل را می توان در پرتو علوم جدید مورد تجدید نظر یا گسترش قرار داد«. سپس به فرضیه ی تکامل تدریجی داروین در جانداران اشاره می کند که در هر نسل تغییرات تصادفی رخ می دهد و آن نوعی که با محیط انطباق بیشتری دارد، باقی می ماند. (1).
1) جان هیک، فلسفه ی دین، ترجمه ی بهرام راد، ص 63؛ نیز ر، ک: جان هاسپرز، فلسفه ی دین، ترجمه و نشر مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامی.